برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

زمانیکه انیشتین بعد از نسبیت خاص تصمیم گرفت به نسبیت عام بپردازه ( و حرکت اجسام شتابدار رو هم در غالب نظریه نسبیت بررسی کنه)؛ برای این کار از دوست دوران دانشگاهش؛ گروسمان که یک ریاضیدان بود کمک گرفت.  در شروع کار جدید خود، انیشتین به یکی از همکاران خود چنین نوشت:" خود را تنها به مسائل جاذبه محدود کرده ام و امیدوارم در اینجا به کمک یکی از دوستان ریاضیدانم از این دشواری ها بگذرم. اما یک چیز مسلم است و آن اینکه هیچ وقت در عمرم به این اندازه رنج نبرده بودم. احترم فوق العاده ای برای ریاضیات در من به وجود آمده است، که تاکنون جنبه های ظریف آن را همچون احمقی، تجمل ساده می پنداشتم. در مقابل این مسئله، گرفتاری های اولیه تئوری نسبیت؛ بازیچه بچه ‌ای بیش نبود."

برگرفته از کتاب میراث انیشتین نوشته جولیان شوینگر و ترجمه سیروس فرمانفرمایان

----------------

پ ن: این روزها کمتر حوصله نوشتن دارم؛  اینم همین جور گذاشتم تا بعد از مدت ها وبلاگ را آپ کرده باشم.

مرگ  دانشجوی پزشکی (زهره قاسمی) در خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد خیلی برام غم انگیز بود.

این دانشجو اهل یکی از روستاهای محروم اطراف اصفهان بوده؛ و اینکه توی این رقابت تنگاتنگ دانش آموزان رشته تجربی تونسته بود پزشکی قبول بشه, نشون از استعداد بیکران و توانمندی های بالاش داره.

مثلا یکی رو در نظر بگیرید که توی یک شهر بزرگ و از یک خانواده تحصیل کرده و مرفه  هست این فرد اگر حتی نفر اول کنکور هم بشه؛ خیلی هنری نکرده ولی کار این خانم تحسین برانگیزه.

بعضی ها مسیر تو زندگی براشون آماده است و تنها کاری که باید کنن اینه که باید مسیر رو طی کنن اما یه عده دیگه باید اول مسیر رو بسازن و بعد اون رو طی کنن. افراد امثال این خانم می تونستن الگوی هزارن کودک و نوجوان در مناطق محروم بشن؛ و انگیزه اونها برای ادامه دادن مسیری سخت به سوی موفقیت.


روحش شاد

همشاگردی سلام عنوان اولین درس از کتاب فارسی پایه دوم بود. روز اولی که کلاس دوم ابتدایی رو شروع کردم فراموشم نمیشه؛ شیفت بعد از ظهر بودم و همون روز اول معلم کلاس درس اول کتاب فارسی رو داد و به همون گفت به عنوان مشق یه بار از روی درس بنویسید اسم درسم بود همشاگردی سلام!!!. من موقع غروب اومدم خونه و می خواستم بلافاصله مشقم رو بنویسم اما دو تا مشکل بود برادرهای بزرگ تر از من مشغول دیدن برنامه کودک بودن و من خیلی حرصم گرفته بود که چرا باید مشق بنویسم و اونها برنامه کودک نگها کنن و ثانیا چون یه تابستون بین کلاس اول و دوم فاصله بود من همه چی رو فراموش کرده بود و اصلا نمی تونستم بنویسم!!! کلا نوشتن مشق همشاگردی سلام یکی از سخت ترین مشق های دوران تحصیلم بود. بالاخره یه دعوا راه انداختم و تونستم تلوزیون رو خاموش کنم.

البته اون موقع مثل الآن نبود که دنگ و دنگ تلوزیون برنامه کودک نشون بده, تو اون سال ها دو تا کانال تلوزیونی بیشتر نبود که اونها هم از ساعت 5 بعد از ظهر شروع به کار می کردن و یک ساعت بیشتر هم برنامه کودک نداشتن!!! (فکر نکنید دارم در مورد مصر باستان صحبت می کنم, همین 23-24 سال پیش اوضاع اینجوری بود)

اون موقع ها تلوزیون از اواخر شهریور با پخش آهنگ معروف همشاگردی سلام؛ بچه ها رو برای شروع ماه مهر آماده می کرد. این آهنگ رو می تونید از اینجا گوش کنید.

البته من باید بگم من یکبار سال اول ابتدایی بعد از چند هفته مدرسه رفتن؛ ترک تحصیل کردم!!! ( این نشون میده که شباهت زیادی بین من و افرادی مثل بیل گیتس؛ مارک زاکربرگ و ایلان ماسک بوده چون اونها هم تحصیل رو رها کردن؛ فقط امکانات نبود و الا از اونها جلوتر زده بودم چون زودتر ترک تحصیل کرده بودم!!!) و دوباره تو 8 سالگی مدرسه رفتم.

چند روز پیش هم میزی کلاس اول ابتداییم رو به صورت اتفاقی تو خیابون همراه پسرشم دیدم؛ یه حس خیلی خوب بهم دست داد از دیدنش و کلی خاطرات برام زنده شد.

من کلاس دوم ابتدایی کلاس دوم  "واو" بودم یعنی تو مدرسه و فقط تو شیفت ما کلی کلاس دومی بود؛ دوم الف ب ج د ه و اینقدر مدرسه شلوغ بود که بعضی کلاس ها جای برگزاری نداشتن؛ به خاطر این بعضی دیگه از کلاس ها یه روز تو هفته رو تعطیل میشدن تا این کلاس هایی که جا ندارن برن جای اونا مثلا زمانیکه من کلاس دوم بودم همیشه چهارشنبه ها تعطیل بودیم. اما خدابیامرز آقای جاویدی معلم کلاس دوم بعضی از چهارشنبه ها ما رو میاورد مدرسه و یه تخته تو گوشه حیاط میذاشت و تو حیاط چند ساعتی به ما درس می داد.اغلب امتحانات هم به خاطر شلوغی کلاس ها تو حیاط مدرسه و روی آسفالت برگزار میشد.

کارنامه ها هم یه برگه های بزرگ دو صفحه ای بودن که توسط خودکار و بوسیله معلمین و ناظمین مدرسه نوشته میشدن و اگر کسی درسی رو می افتاد نمره اش رو با خودکار قرمز وارد می کردن. 

اگر دقت کرده باشید یه رسمی تو نمره دادن هست و اونم اینه که تو دو طرف نمرات کمتر از 10 دو تا خط تیره میزارن، فلسفه این کار به اون موقع برمی گرده که کارنامه ها دستی نوشته میشدن؛ چون بچه هایی که مثلا تو درسی 8 گرفته بودن خودشون با خودکار کنار 8 یه یک قرار میدادن تا تبدیل به 18 بشه و بعد کارنامه (یا برگه امتحانی یا نمره املا)  رو می بردن خونه هاشون اما اون دو تا خط تیره باعث میشه که نشه این کار رو کرد. هر چند که برای بعضی دانش اموزا اصلا نمره مهم نبود تازه افتخار هم می کردن که "تک" آووردن و با افتخار می گفتن ما " تکاوریم= تک آوریم"