برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

خوشبختانه دیروز ثروت ایلان ماسک از جف بزوس ( مالک آمازون) عبور کرد و حالا ایلان ماسک دوست داشتنی، ثروتمندترین انسان دنیاست، الان حق به حقدار رسید، شایسته ترین فرد، ثروتمندترین فرد دنیا هم شد. ( منبع).

من اونقدر که از ثروتمند شدن ایلان ماسک خوشحال شدم، از ثروتمند شدن هیچکس حتی خودم خوشحال نمی شدم. چون همه کارهایی که برای من جذاب هست رو داره ایلان ماسک انجام میده.

دشمنان تفکر علمی ، علم و تحصیلات چند دسته هستند از نظر من که لیستشون رو اینجا مینویسم:

  • افرادی که سواد علمی بالایی ندارن، اما به هر حال تونستن به ثروت خوبی برسن. یک تعدادی از این افراد، آدم های متواضعی هستن و اتفاقا خیلی هم علم دوست، اما دسته دوم که بیشتر شومن هستن و میخوان دائما دیگران اونها رو به خاطر ثروتشون تحسین کنن، بسیار مخالف تحصیل و علم هستن. این افراد دائما میخوان با بی اهمیت نشون دادن، تحصیلات این نقطه ضعف شون که علم و تحصیلات درست و حسابی ندارن رو بپوشونن.
  • یک گروه دیگه از افراد ضد علم و تحصیلات، کسانی هستن که اتفاقا سواد خوبی دارن، اما به هر دلیل روزگار باهاشون یار نبوده که به جایگاه واقعی شون برسن، مثلا مهندسی رو در نظر بگیرید که خوب درس خونده و علم هم داره اما نتونسته کار پیدا کنه و الآن داره تو اسنپ کار میکنه. این افراد اغلب که باهاشون صحبت بشه، فوری شروع میکنن به گفتن اینکه ما از فلان دانشگاه مدرک گرفتیم با معدل بالای ایکس و اصلا به دردمون نخورد. این افراد به دلیل سرخوردگی که براشون پیش اومده اغلب بر ضد تحصیلات صحبت میکنن، اما واقعیتش ته دلشون همچنان تحصیل کردن و سواد رو دوست دارن. (البته تو این دسته افراد زیادی قرار میگیرن که طبل تو خالی هستن، مثلا ظاهرا معدل بالا دارن و ... اما سواد زیادی ندارن و مهم ترین دلیل بیکاری شون هم همینه (به بند ۷ رجوع شود)، اما نباید از دایره انصاف خارج بشیم که بینشون آدم های واقعا با سوادی هم هستن، که جبر روزگار مانع از این شده که توانایی هاشون رو نشون بدن و در نهایت همه چیز رو از چشم تحصیلات و علم آموزی دیدن)
  • دسته سوم کسانی هستن که علم زیادی نداشتن ولی تونستن جایگاه های خوبی رو کسب کنن که باید به افراد با سواد واقعی میرسید، مثلا کسی رو تصور کنید که با فوق دیپلم رفته به عنوان کارمند  در شهرداری استخدام شده، بعد به زور پول و  با نمره گرفتن های آبکی تونسته حین کار یک فوق لیسانس بگیره و حالا پست خوبی در شهرداری داره. این افراد هم، علی رغم اینکه دارن نون مدرک الکی شون رو میخورن از مهمترین موانع در برابر تفکر علمی در سازمان ها هستن! چون سواد ندارن. اما دوست دارن همه اونها رو با سواد بدونن. مثلا اگر در شهرداری بحث بشه که از چه نوع بتونی در پروژه ها استفاده بشه که هزینه ها کاهش پیدا کنه و ... این افراد یا حرفی نمی زنن یا مثلا شروع میکنن به خزعبلاتی مثل اینکه، {بابا تو این ملکت کی ارزش قائل میشه به کار ما که حالا بریم در مورد نوع بتن تحقیق کنیم، ول کنید این مباحث رو}. و سعی میکنن سریع سر و ته  قضیه رو هم بیارن. اما حالا فرض کنید تو همون شهرداری سر این بحث بشه که {فینال مسابقات ورزشی کارکنان شهرداری در کدام سالن ورزشی برگزار بشه؟}، همین افراد ساعت ها میشینن در مورد محل برگزاری این مسابقات رایزنی میکنن، چرا که این بحث جوری نیست که بیسوادی این افراد رو نشون بده.
  • دسته چهارم کسانی هستن که زمانی آدم خیلی با سوادی بودن و توی یه جای خوب دولتی هم استخدام شدن و مشغول کارن. اما به دلیل ماهیت کار سازمان های دولتی در ایران که شخص نیازی نداره چندان از سوادش استفاده کنه!!!  در نهایت چون هیچ استفاده ای از سوادشون نمی کنن، چند سال بعد همه چی (یعنی تحصیلاتشون) یادشون میره. این افراد کم کم به این نتیجه میرسن که چقدر الکی وقت سر درس خوندن گذاشتن و به جاش ایکاش بیشتر مشغول تفریحات میشدن! این افراد تازه بعد از ۴۰ سالگی یادشون میفته باید بچگی کنن و تحصیلات به درد نخوره!
  • دسته پنجم کسانی هستن که علم و سواد دارن اما به علمشون باور ندارن. این افراد فکر میکنن مسائل دنیای واقعی پیچیده تر از اون هست که بشه با ۴ کتاب حلشون کرد. پس بهتره اصلا بهشون نپردازیم و علم فقط به درد مدرک گرفتن میخوره و نمی تونه در عمل کارایی خاصی داشته باشه.
  • دسته ششم کسانی هستن که هم سواد دارن و هم از نظر شغلی خیلی موفق هستن اما متاسفانه دچار توهم ساده سازی هستن. یعنی اینکه مثلا یک مهندس عمران را تصور کنید که بسیار با سواده و در زمینه کاری خودش سرآمد هست، اینجور افراد گاهی دچار توهمات ساده سازی میشن! چون فکر میکنن تو زمینه کاری خودشون موفق هستن حتما تو همه زمینه ها هم میتونن موفق بشن! مثلا ادعا میکنن اگر یک هفته اداره پلیس دست اونها باشه، اعتیاد را در این کشور ریشه کن میکنن! این نوع تفکرات کاملا ضد علم هست این افراد به خاطر موفقیت تو یک زمینه خودشون و صاحب نظر در همه زمینه ها میدونن و به جای اینکه براساس شواهد و داده های مستند نظر بدن، بیشتر براساس عقاید شخصی خودشون که اغلب هم یک مشت توهم بیشتر نیست اظهار نظر میکنن.
  • گروه هفتم، کسانی هستن که علم به ظاهر خوبی دارن ولی سوادشون حفظی هست که این گروه رو اینجا ریچارد فاینمن به خوبی معرفی میکنه.
  • دسته هشتم کسانی هستن که نمی خوان یا نمی تونن درست کار کنن و به خاطر همین به جای اینکه خودشون رو درست کنن سعی میکنن علم و تحصیلات رو بی ارزش نشون بدن. مثلا استاد یا معلمی رو تصور کنید که حوصله یا سواد درس دادن نداره، به جای درس دادن اغلب مشغول گفتن نصیحت های به ظاهر پدرانه (مادرانه)  میشه که خیلی وقتتون رو با درس خوندن تلف نکنید سعی کنید یه مهارتی یاد بگیرید به دردتون بخوره و ... در واقع هدفشون اینه که کسی کاری به کارشون نداشته باشه تا بتونن وقتکلاس رو تلف کنن.

این پست رو حدود یکسال و نیم قبل نوشته بودم، زمانی که بیت کوین حدود ۹۰۰۰ دلار بود. و الان قیمت بیت کوین به ۳۲۰۰۰ دلار رسیده!!!

حالا کل اون پست یه طرف، این جمله داخل اون پست یه طرف:

؛این پست رو اینجا نوشتم و مطمئنم دو سال دیگه میام اینجا میگم ای کاش دو سال پیش کاهلی نمیکردم و به هر ضرب و زوری بود بیت کوین میخریدم!!!