برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

این ویدیو را ببینید. در این ویدیو جوانی که احتمالا حدود 24 سال سن داره، داره میگه که ۲۴ تا سابقه سرقت داره. یعنی برای 24 تا سابقه سرقت این شخص پرونده تشکیل شده و چون طبق آمارها کمتر از 5 درصد سارقین بازداشت میشن، یعنی این شخص حدود 500 تا سرقت تا الآن انجام داده.
چیزی که جالب است اینه که این شخص همچنان آزاد بوده و مشغول سرقت بیشتر.

 

*** ببینید این روش دادن مدرک منطقی است***
فرض کنید اگر یک نفر یکبار جدول ضرب را از حفظ بنویسد، به ایشان مدرک ابتدایی بدهیم
اگر 10 بار  جدول ضرب را از حفظ نوشت به او مدرک راهنمایی بدهیم
اگر 40 بار  جدول ضرب را از حفظ نوشت به او مدرک دیپلم بدهیم
اگر 60 بار  جدول ضرب را از حفظ  نوشت به او مدرک لیسانس ریاضی بدهیم
اگر 80 بار جدول ضرب را از حفظ نوشت به او مدرک فوق لیسانس ریاضی بدهیم
و اگر 100 بار  جدول ضرب را از حفظ نوشت به او مدرک دکتری ریاضی بدهیم.
به وضوح این منطقی نیست چون سواد جدول ضربی این شخص هیچ تغییری نکرده اما ما یک روز به او میگفتیم دارای مدرک ابتدایی و یک روز میگوییم دکتری ریاضی. چنین روند غیر منطقی در مراتب دانشگاهی ایران هم است (شاید خارج از کشور هم اینطور باشد، من اطلاع ندارم)

 

مرتبه های علمی دانشگاهی در ایران اینها است:
الف) مربی: کسی که هیات علمی باشد اما دارای مدرک دکتری نباشد (با فوق لیسانس استخدام شده باشد) دارای مرتبه مربی است.
 

ب) استادیار: افرادی که با مرتبه دکتری به عضویت هبات علمی دانشگاهی درآیند، در بدو استخدام دارای مرتبه استادیاری هستند.
 

ج) دانشیار: استادیارانی که حد نصاب تحقیقاتی را داشته باشند به مرتبه دانشیاری ارتقا می یایند (یعنی دانشیار یک رده بالاتر از استاد یار است)
 

د) استاد: مرتبه علمی استاد که ما اغلب به آن استاد تمام می گوییم  به دانشیارانی داده میشود که بعد از دانشیاری حد نصاب تحقیقاتی لازم را کسب کرده باشند.
===

روند غلطی در ایران در حال طی شدن است  و احتمالا طی 20 سال آینده 70-80 درصد اساتید ایرانی استاد تمام خواهند شد. در ایران برای ارتقا علمی گرفتن باید مقاله بنویسید و بیشتر تعداد این مقالات مهم است تا کیفیت آنها یعنی مثلا کسی را در نظر بگیرد که دارای 5 مقاله است در این حالت او استادیار است اگر مثلا دارای 50 مقاله هم کیفیت با همان 5 مقاله قبلی باشد میشود دانشیار و اگر مثلا 100 مقاله با همان کیفیت داشته باشد میشود استاد تمام. در حالیکه سواد این فرد تغییری نکرده و همانقدری است که در زمان استادیاری بوده و کیفیت تحقیقات او هم تغییری نکرده است.

در ایران مسئله استادیاری، دانشیاری و یا استاد تمامی بیشتر یک مسئله زمانی است تا علمی.
مثلا کسی را در نظر بگیرید که هر سال 2 مقاله همسطح با مقالات قبلی خود می نویسد، این شخص در 10 سال اول استادیار است، در 10 سال دوم دانشیار میشود و در 10 سال سوم استاد تمام میشود در حالیکه از نظر علمی هیچ تفاوت خاصی در او رخ نداده و فقط زمان گذشته است.
چون استادیاری، دانشیاری و استاد تمامی مراتب علمی هستند نباید به این شکل داده شوند، به نظرم باید تفاوت محسوسی بین مقالات یک استادیار و یک استاد تمام باشد و کیفیت کار علمی یک استاد تمام بسیار بالاتر از یک استادیار باشد در حالیکه در ایران به وضوح اینطور نیست. و شخص با یک کفیت علمی ثابت زمانی استادیار نامیده میشود و زمانی دانشیار و چند صباحی بعد استاد تمام!!!

 




 

بیست سال قبل همین موقع ها بود. در حدود همین ساعت ها که دارم این پست رو مینویسم. تو خیابون بودم و داشتم میرفتم سمت خونمون، یهو دیدم جلوی یک مغازه که تعمیراتی تلوزیون بود چند  نفر وایسودن (اون موقع ها هنوز این تلوزیون های ال سی دی و ال ای دی باب نبود و این مغازه تعمیراتی هم چند تا تلوزیون رو گذاشته بود تو ویترینش که همیشه روشن بودن و شبکه های تلوزیون رو پخش می کردن) از یکی شون که آشنا تر بود پرسیدم چه خبر شده که گفت نگاه کن به امریکا حمله کردن! یکی دو روز اول همه چیز ملتهب بود تا اینکه مشخص حمله کار القاعده اس. من اون موقع هنوز کنکور نداده بودم و قرار بود از مهر ماه تازه برم پیش دانشگاهی. 
چند ماه یعد هم که امریکا رسما به افغانستان حمله کرد. البته ایران هم در حمله به افغانستان خیلی به امریکا کمک کرد و حتی در نبرد هرات مستقیما با امریکا همکاری کرد (شورش هرات)

اما خوب جنگ افغانستن خیلی هیجان نداشت. اصل جنگ، جنگ عراق و امریکا بود. شبی که امریکا قرار بود به عراق حمله کنه، امریکا یک شانتاژ خبری راه انداخت که طه یاسین رمضان و طارق عزیز از عراق فرار کردند. اما آخر های شب طه یاسین رمضان جلوی دوربین اومد و گفت که در عراق هست و آماده مبارزه و حتی گفت که پسر 17 سالش تفنگ گرفته دستش و منتظر نبرد با امریکاییهاست. تو سپیده دم همون شب جنگ رسما شروع شد.

امروز 20 سال از شروع اون وقایع گذشته، خیلی از افرادی که تو این بیست سال بودن به خاطره ها پیوستن. احتمالا کودکی که امروز متولد بشه، هیچ وقت نه اسم طه یاسین رمضان رو میشنوه و نه حتی شاید طارق عزیز. آدم هایی که بودند و دیگه نیستند، نه صدام، نه حسنی مبارک و نه معمر قذافی همه به تاریخ پیوستن! البته اینها اینقدر کوچکند که شاید به تاریخ هم نپیوندند. بعید است تاریخی که توش اسم خان بزرگ چنگیز یا اسکندر کبیر با بخت النصر یا آشور بانیپال یا ناپلئون بناپارات یا آدولف هیتلر (با انبوهی از جنایات و کشورگشایی ها ) رو در خاطرش داره جایی برای کوتوله هایی مثل صدام و حسنی مبارک و قذافی و جرج بوش داشته باشه. اما به هر حال این افراد در خاطر امثال من باقی خواهند بود. زمان سریع تر از اونی که فکرش رو میکردم گذشت.

به باباظاهر:
 

به قبرستان گذر کردم صباحی

شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت

که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی