پاییز
جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۰۵ ب.ظ
امروز نم نمک داره بارون میباره و کم کم داره پاییز خودش رو نشون میده. مدتی هم هست که اینجا کم می نویسم واقعیتش اینه که خیلی موضوع خاصی پیش نمیاد که در موردش بنویسم.
پاییز یه جورایی برای من فصل خاطره انگیز به حساب میاد. از وقتی که یادم میاد همیشه در حال تحصیل بودم (مدرسه یا دانشگاه) و هر پاییز برای من به معنی رفتن به یه پایه بالاتر و همچنین پیدا کردن دوستان جدید محسوب میشده. بر عکس پاییز از تابستون ها اصلا خوشم نمیاد. تابستونها اغلب وقتم به بطالت می گذشت. شاید گذاشتن این شعر از کتاب سابق چهارم دبستان خالی از لطف نیست.
باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم ازلب جوی
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا
قیصرامین پور- روحش شاد
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم ازلب جوی
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا
قیصرامین پور- روحش شاد
برای دیدن عکس مربوط به این درس اینجا رو نگاه کنید.
- ۹۲/۰۸/۱۰