برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

یک شعر زیبا از علامه طباطبایی و یک نکته

چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۱۶ ب.ظ

بعد از مدت ها بالاخره یک شعر زیبا و با مفهوم دیدم. این شعر از علامه طباطبایی (ره) است.

شان صدور این شعر از زبان مرحوم علامه: « در ایام تحصیل که در نجف بودم، مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار بود، که موجب فقد زمینه ی مالی و کمبود وسایل اولیه ی رفاه می شد.{به} علاوه، گرمی در نیمی از سال، برای ما مشکلات بیشتر فراهم می کرد.به همین جهت، روزی خدمت استادم، آیت الله قاضی، رسیدم و قصه ی دل با او گفتم. ایشان نصایحی فرمودند آن گاه که از خدمت استاد مراجعت کردم، گویی آنچنان سبک بارم که در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم (منبع) :

دوش که غم پرده ما می‌درید
خار غم اندر دل ما می‌خلید
در بر استاد خرد پیشه‌ام
طرح نمودم غم و اندیشه‌ام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت
پیر خرد پیشه و نورانی‌ام
برد ز دل زنگ پریشانی‌ام
گفت که در زندگی ‌آزاد باش!
هان! گذران است جهان شاد باش!
رو به خودت نسبت هستی مده!
دل به چنین مستی و پستی مده!
زانچه نداری ز چه افسرده‌ای
و زغم و اندوه دل آزرده‌ای؟!
گر ببرد ور بدهد دست دوست
ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست
ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان می‌شود
وانچه دلت خواست نه آن می‌شود
علامه طباطبائی

----------------------------------

این از اون شعرهاست که من سبکش رو دوست دارم. یعنی کاملا منظور شاعر مشخص هست ( مثل شعرهای حافظ نیست که هرکی برای خودش یه تفسیر داره براش).

 

البته خیلی هم با مضمون این شعر موافق نیستم. انسان باید عادت کنه برای مبارزه برای پیروزی نه تسلیم شرایط شدن!

اینو فکر کنم قبلا هم تو وبلاگ نوشته بودم. یه روز دو تا دوست تو جنگل بودن که یه شیر گرسنه جلوشون ظاهر میشه، یکی از اون دو نفر شروع میکنه به سفت کردن بند کفش هاش، دوستش بهش میگه بیخودی تلاش نکن تو نمی تونی از شیر جلو بزنی و این شخص در جواب میگه، من که نمی خوام از شیر جلو بزنم، من میخوام از تو جلو بزنم!!!

بسیاری از اختراعات و اکتشافات تو دنیا به این دلیل انجام شدن که یک نفر نخواسته تسلیم شرایط بشه.

 

پ ن: امروز خوشبختانه کتاب چرا ملت ها شکست می خورند نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون با ترجمه محسن میردامادی  و محمد حسین نعیمی پور دستم رسید. تعریف این کتاب رو زیاد شنیده بودم و حالا خوشبختانه فرصت خوندنش رو دارم. وقتی خوندم  انشالله در موردش اینجا می‌نویسم. با اینکه این روزا کلی کار دارم ولی اصلا نمی تونم  در برابر وسوسه خوندن این کتاب مقاومت کنم.

 

  • عباسی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی