برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

الآن به سایت پلیس راهنمایی رانندگی مراجعه کردم تا میران جریمه های رانندگیم  رو بفهمم. و وقتی که وارد بخش استعلام میزان تخلفان رانندگی شدم؛  سایت بالا نیومد!!! 

امشب که سایت بالا نیومد؛ ولی این سایت یه ایراد دیگه هم داره اونم اینه که وقتی شما جریمه ای رو پرداخت می کنید بلافاصله اون جریمه از تخلفات شما حذف نمیشه و حذف شدنش چند روز طول می کشه!!! اینکه جریمه هایی که انجام شده چند روز بعد تو سایت پلیس ثبت بشه کاملا طبیعیه (چون بالاخره بعضی از قبض ها دستی صادر میشن و اطلاعاتشون بعدا وارد سایت پلیس میشه)؛ اما اینکه بعد از پرداخت جریمه چند روز طول میکشه تا جریمه های پرداختی از تو این سایت حذف بشن غیر طبیعی هست و باید بلافاصله پاک بشن!!!

--------------

راستی دو گیگ اینترنتی رو که قرار بود بابت سرشماری اینترنتی بدن؛چی شد؟ دادن یا نه؟


-------------

پ ن: امروز به سایت پلیس راهنمایی و رانندگی رفتم مشکلی نداشت. گفتم این رو اینجا بگم تا بی انصافی نشده باشه!!!

یک حسنی که دوران تحصیل فوق لیسانس و دکتری برای من داشت؛ مطالعه داخل اتوبوس هر هفته در مسیر رفت و برگشت به تهران بود!!! نصف این مطالعه؛  مطالب غیر درسی بود و نصفشم درسی!!! بیش از نصف مقالاتی رو که دوران تحصیلات تکمیلی نوشتم؛ ایده هاش رو داخل اتوبوس به دست اووردم و تو اتوبوس بهشون فکر کردم.

کتاب های غیر درسی هم که خوندنشون تو اتوبوس فوق العاده بود؛ چون گاهی اینقدر از  کتابه خوشم میومد که اصلا دوست نداشتم اتوبوس به مقصد برسه و من مجبور بشم خوندن اون کتاب رو متوقف کنم. 


------------------

البته اون وسط های دکتری؛ خیلی فشار روم بود و باید تا نزدیک های شب تهران تو دانشگاه میموندم و بعد میومدم خونه و فردا صبحشم باید میرفتم سرکار؛ اون موقع ها دیگه تو اتوبوس کاری نمی تونستم کنم و همینطوری خوابم می گرفت. یکبار که خیلی خسته از تهران برگشتم وقتی از ماشین پیاده شدم؛ یه تاکسی اینجا بود که سوار شدم؛ و توی ماشین هم همش چشام بسته بود؛ یه مرتبه راننده گفت شما نمی خوای پیاده شی اخرشه؛ من چشمم رو باز کردم دیدم همه مسافرا پیاده شدن؛ و چون هوا تاریک بود من اصلا نمی دونستم الان کجاس شهریم که پیاده شم؛ اصلا نمی دونم راننده کجا رفته بود؛ الکی به راننده گفتم که من تو این شهر مسافرم و شهر رو نمی شناسم؛ من رو ببر میدون مطهری!!! 

 ولی سال اخر دکتری؛ اوضاع کاملا روبه راه بود؛ مقالاتم رو فرستاده بودم و کاری نداشتم جز انتظار برای اومدن جوابشون؛ دیگه از اون خستگی های قبلی هم خبری نبود و راحت میشد تو اتوبوس کتاب غیر درسی خوند.

------------------------------------

100 سال قبل کسانیکه کارشون درست کردن نعل برای اسب ها بود فکر نمی کردن که اونها آخرین نسل از صنعتگرانی باشن که دارن نعل تولید می کنن؛ البته اونها میومدن تو خیابان و کم کم می دیدن که یه وسیله به نام خودرو ساخته شده که داره کاره اسب رو می کنه. حدس می زدن که دنیا داره تغییر می کنه اما  باور نمی کردن!!!

ما امروز در چنین موقعیتی هستیم؛ فناوری داره روز به روز بارهای سنگینی رو که رو دوش ماست رو بر میداره. و ابزار ساخت بشر قادر هستن به مراتب بهتر از خود بشر کارها رو انجام بدن. 

در صد سال آینده چه شغلی برای انسان ها باقی می مونه؟ 

جواب: عملا هیچ شغلی.

مثلا خودروهای بدون راننده؛ شغل میلیون راننده و صافکار و افسر راهنمایی و اموزشگاه های رانندگی رو از بین می برن!!!تراکتورهای بدون راننده زمین ها رو شخم می زنن و کمباین های بدون راننده اون ها رو درو می کنن!!! قبل از اینکه علائم بیماری ظاهر بشه؛ گوشی ها موبایل بیماری رو تشخیص و چه بسا به صورت خودکار فرایند درمان رو هم شروع کنن!!!

پس اون موقع انسان ها چی کار می کنن؟

جواب: فقط تفریح!!!

------------

در صد سال آینده هوش مصنوعی به چنان مرحله ای از تکامل میرسه؛ که برتریش رو نسبت به هوش انسانی دیکته می کنه. به نظر میرسه که اون موقع لحظه ای هست که انسان ها به مرز بازنشستگی میرسن؛ همونطور که نعل سازها رسیدن!!! ما الآن مثل نعل سازهای 100 سال قبل هستیم که کم کم داریم خودروها (سیستم های ساده مبنتنی  بر هوش مصنوعی ) رو تو خیابون ها می بینیم. خوش به حال آدم های 100 سال بعد!!!

تقریبا همه کسانی که من می شناسم و خودم؛ از نرم افزارهای قفل شکسته استفاده می کنیم و کتاب ها رو هم به صورت غیر قانونی دانلود و استفاده می کنیم.کتابی رو که نویسنده شاید برای نوشتنش ماه ها و شاید سال ها وقت گذاشته. این که صاحب یک کالایی توان این رو نداره که دزدی ما رو تحت پیگرد قرار بده؛ باعث نمیشه که دزدی ما موجه بشه!!! بلکه بدتر دزدی ما رو ناجوانمردانه تر هم می کنه. این کار ما مثل زدن جیب یک نابینا می مونه؛ که چون اون نمی تونه قیافه ما رو ببینه ما خیالمون راحته که گیر نمی افتیم. حالا هم ما با خیال راحت نرم افزارها و کتاب ها رو به صورت غیر قانونی دانلود و استفاده می کنیم؛ و چون صاحبان اصلی این آثار قدرت پیگرد ما تو ایران رو ندارن، ذره ای از این عمل ناجوانمردانه مون احساس شرمساری نداریم.

علت نوشتن این پست این بود که چند وقتی بود که دنبال یک کتاب بودم تا این که چند روز پیش یه نسخه پی دی اف از اون کتاب رو گیر آووردم!!! ولی وقتی می خواستم کتاب رو بخونم حس خوبی نداشتم.