برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

فردا انتخابات ریاست جمهوری امریکاست و نظر سنجی ها داره نشون میده که بایدن در سطح ملی از ترامپ جلو تر هست. و شانس انتخاب شدنش خیلی بیشتره. اما یه نکته ای رو نباید فراموش کرد و اونم این که علی رغم اینکه در سطح کشوری جمهوری خواه ها عقب هستن اما به نظر میرسه دارن هوشمندانه تر میان جلو.  به دلیل سیستم خاص انتخابات امریکا، این احتمال هست که شما رای کمتری بیارید اما در نهایت پیروز بشید. مثل انتخابات ۲۰۱۶ که ترامپ رای کمتری از هیلاری کلینتون داشت اما پیروز انتخابات شد. تو سطح ملی یک دلیل شکاف رای بین ترامپ و بایدن، ایالت هایی مثل کالیفرنیا و نیویورک هستن. کالفرنیا حدود ۴۰ میلیون نفر جمعیت داره و نیویورک هم حدود ۱۹ میلیون نفر جمعیت داره.رو هم دیگه میشه حدود ۶۰ میلیون نفر جمعیت. تیم تبلغاتی ترامپ چون می دونست نیویورک و کالیفرنیا رو از دست داده، دیگه زیاد رو این دو تا ایالت سرمایه گزاری برای تبلیغ نکرد و با اختلاف جو بایدن توی این دو تا ایالت جلو هست.  اما تو ایالت های سرنوشت سازی مثل فلوریدا و آریزونا ترامپ چندان عقب نیست!

به نظرم یه اشتباه یا بهتره بگم یه ریسک بزرگ هم تیم بایدن انجام داد و اونم اینه که تلاش زیادی کرد تا بتونه تگزاس رو ببره. درسته اگر تگزاس رو بایدن ببره، یه پیروزی قاطع و تاریخی میتونه رقم بزنه، اما حدس من میگه، این انرژی که تیم بایدن برای بردن تگزاس گذاشت هدر میره و در نهایت تگزاس رو ترامپ میبره.

نتایج نظر سنجی های ایالت های مختلف رو میتونید اینجا ببینید.

براساس نظرسنجی ها، خیلی ها شانس پیروزی بایدن رو ۹۰ درصد میدونن، اما من فکر نمی کنم شانس پیروزی بایدن بیش از ۶۰ درصد باشه.

انتخاب شدن هیچ کدم از این دو نفر خیلی به  حال کشور ما فرقی نمی کنه. فقط این موضوع تو این انتخابات برای من جالبه که ببینم استراتژیجمهوری خواه ها برای پیروزی جواب میده یا نه؟ یعنی اینکه به نظرم جمهوری خواه ها میدونن تو سطح ملی تعداد آرا رو به دموکرات ها میبازن، اما میخوان با هوشمندی کارت های الکترال  بیشتری ببرن.

به نظرم اگر تیم بایدن، تگزاس رو رها میکرد و انرژی بیشتری روی آریزونا، فلوریدا و کارولینای شمالی میذاشت با قطعیت پیروز میشد. الآن رقابت بین دو تفکر هست تیم بایدن که میخواد با اتکا به آرای بیشترش در سطح ملی با قاطعیت پیروز بشه و تیم ترامپ که میخواد با زرنگی ( و شاید نوعی کلک قانونی!!!) و بردن کارت های الکترال سرنوشت ساز برنده بشه.

امروز دنبال یه سی دی ویندوز قدیمی می گشتم که به طور اتفاقی رفتم سراغ یک کارتون پر از کتاب های قدیمی و دفترهای قدیمیم. خیلی حال داد چند ساعتی باهاشون مشغول بودم. دفتر هنر کلاس سوم راهنماییم رو دیدم، کلی توش نقاشی کشیده بودم. کتاب ادبیات دوره راهنمایی رو دیدم.

تو یکی از صفحاتش این سوال اومده بود: جمله زیر را با نوشتن یک خط کامل کنید:

کبوتر نامه راسان روی سیم های خطوط انتقال تلفن نشسته است 

 

و من این جمله رو اینطور تکمیل کرده بودم: کبوتر به این فکر می‌کند که اختراع تلفن عجب کار خوبی بوده است چون زحمت من را کم کرده است.

 

کارنامه کنکورم رو دیدم. ریز نمرات دوره راهنماییم رو پیدا کردم. چند تا از کارنامه های دوره دبیرستان رو پیدا کردم. و کلی خاطرات جور وا جور  در ذهنم مرور شد.

 

دفتر کلاس کامپیوترم رو پیدا کردم، کلا در مورد آموزش سیستم عامل DOS بود. 

کارت کتاب خونه ای که مربوط به کلاس سوم راهنماییم بود رو پیدا کردم، یادش به خیر با اون کارت همه دکتاب های ژول ورن رو گرفته و خونده بودم!!! اصلا اون موقع تفریحم کتاب خوندن بود. 

چند تا از مجلات ماهنامه دانشمند رو پیدا کردم، تو دوره دبیرستان هر ماه میخریدم و میخوندمش. اون موقع که خبری از اینترنت نبود، این ماهنامه دانشمند نعمتی بود برای من.

کلا روز خیلی خوبی بود. و خواستم اینجا ثبتش کنم. راستش بعضی وقت ها که پست های قدیمی همین وبلاگ رو هم میخونم همین حس رو دارم. یک وبلاگ قدیمی هم داشتم ماله سال ۱۳۸۷، حیف که حذفش کردم.

یادتون هست وقتی که کرونا تازه شیوع پیدا کرده بود، چقدر دکتری تاکید میکردن که دست هاتون رو مرتب بشویید و در عابر بانک ها و اینا رعایت کنید که ویروس از روی سطوح به دستان شما منتقل نشه. حالا میگن این کار بیفایده اس و ویروس از روی سطوح انتقال پیدا نمی کنه. اینجا رو ببینید. 

آدم هایی رو میدیدم بندگان خدا هر چی از بیرون میاوردن خونه، فوری شروع میکردن به ضد عفونی کردنش و چقدر بیخودی خودشون رو به زحمت مینداختن، در حالیکه ویروس از روی سطوح تقریبا منتقل نمیشه.

 

احتمالا چند وقتع دیگه هم میگن، زدن ماسک برای کرپونا مضره، بزارید یه چند ماه بگذره!!!

فرض کنید دارید با دشمنی می جنگید، شما می تونید یه گلوله به دست راست دشمن شلیک کنید، اما هنوز دشمن زنده میمونه، و وقت شما رو میگیره، میتونید به پاش هم شلیک کنید، ولی باز هنوز زنده است، میتونید به یه گوشش شایک کنید، ولی اون باز هنوز زنده است و شما رو به مبارزه طلب میکنه اما... اگر مستقیم به قلب دشمن شلیک کنید با یه گلوله کار رو یکسره کردید!!!

 

مدتی هست که شدیدا در مورد مشکلاتی که تو دنیا هست، دارم به اون یک گلوله فکر میکنم. یعنی چی:

 

۱- تعداد زیادی سوال ریاضی حل نشده هست، ریاضیدان ها سال ها فکر میکنن و هر از گاهی بعضی از این سوالات حل میشه، اما اگر میتونستیم یه سیستم هوشمند بسازیم که بتونه خودش فکر کنه، دیگه لازم نبود خودمون رو به زحمت بندازیم و به سوالات فکر کنیم، همون سیستم این کار رو انجام میداد. درست مثل سیستم راننده خودکار که داره کم کم وارد بازار میشه. به جای اینکه میلیون ها آدم وقت بزارن و رانندگی یاد بگیرن و دائما نگران رفتارهای پر خطر بعضی راننده نماها باشیم، یه  سیستم هوشمند این زحمت رو از رو دوش همه بر میداره.

 

۲- بخش بزرگی از بیماری ها اعلب در سن بالاتر از ۴۰ رخ میدن، هر ساله کلی تحقیقات میشه برای پیدا کردن درمان این بیماری ها اما چقدر خوب میشد میتونستیم به قلب هدف شلیک کنیم. اگر بتونیم انسان رو دستکاری ژنتیک کنیم و ژن هایی که عامل پیری میشن رو از کار بندازیم، اون موقع آدم ها همیشه جوون میمونن و لازم هم نیست اینقدر نگران بیماری ها و رنج های سالمندی باشیم.

 

۳- در همه دنیا تلاش میشه، شرایط کاری برای کارگران و کارمندان بهبود پیدا کنه و فشار کاری کمتری رو داشته باشن، خوب به جای این تلاش های پر دامنه، باید به قلب هدف شلیک کنیم و اونم اینه که اصلا لازم نباشه کار کنیم.  دنیایی رو تصور کنید که پر از ربات ها باشه برای انجام دادن کارهای ما، و ما ادم ها هم مشغول تفریح و استراحت و انجام کارهایی که واقعا دوستشون داریم (شاید یه نفر از خوندن فیریک کوانتوم لذت ببره یکیم از ساخت کار دستی با چوب)

 

 

 

من قویا اعتقاد دارم که یکی از دلایل افزایش تعداد مبتلایان به کرونا در هفته های اخیر در کشور، استفاده زیاد  از ماسک هست. نسبت به چند ماه قبل،  الآن استفاده از ماسک زیاد شده و همین موضوع تعداد مبتلایان رو در کشور به شدت افزایش داده. دلایلم هم برای این ادعا اینها هست:

 

۱) ویروس از طریق عطسه و سرفه و بازدم افراد مبتلا در محیط اطراف پخش میشه. وقتی یک فرد مبتلا از ماسک استفاده نکنه:  بینی ما ادمها جوری طراحی شده که با افق زاویه منفی ۴۵ درجه میسازه و این باعث میشه هوای بازدم از بینی ما (و در نتیجه قطرات ریزی که حاوی کرونا ویروس هستن) با این زاویه به سمت زمین حرکت کنن. اگر سرعت خروج هوای بازدم رو از بینی ۶ متر بر ثانیه فرض کنیم (منبع). بنا بر این فرمول معروف در فیزیک داریم ( برای سادگی طبق معمول از مقاومت هوا صرف نظر می کنیم):

y =  - \frac{1}{2}g{t^2} + ({v_0}\sin \alpha )t + {y_0}

 

 و با فرض اینکه 

 

\begin{array}{l}
{v_0} = 6\\
g = 9.8\\
\alpha  =  - {45^^\circ }
\end{array}

در این صورت باید ببینم بعد از گذشت چند ثانیه، ویروس حدود نیم متر پایین میاد تا نتونه توسط تنفس فرد دیگه ای وارد بدنش بشه.

خوب برای این کار داریم:

 

 

 
 - 0.5 =  - \frac{{9.8}}{2}{t^2} - 6\frac{{\sqrt 2 }}{2}t
 
با حل این معادله نسبت به t داریم: t = 0.11 . یعنی بعد از حدود ۰.۱۱ ثانیه ویروس حدود نیم متر پایین میاد و دیگه نمی تونه کس دیگه ای رو آلوده کنه. و در همین مدت ویروس حدود 

x = {v_0}\cos ( - {45^^\circ })t = 4 \times \cos ( - {45^^\circ }) \times 0.11 = 0.45

 

رو طی کنه. و این یعنی وقتی فرد مبتلا از ماسک استفاده نکنه، با بازدم معمولی یک فرد حداکثر در فاصله 45 سانتی متری رو میتونه مبتلا کنه و چون تو حالت عادی ما آدما اغلب فاصله مون از همدیگه بیش از 45سانتی متر هست بنابراین در حالت بدون ماسک ، فرد مبتلا میتونه یک فردی  که با اون حدود جداکثر 45 سانتی متر فاصله داره رو مبتلا کنه. که عملا چون فاصله ها بیش از 45 سانتی متر هست، بنابراین نمی تونه با بازدم یک فرد مبتلا ، یه نفر سالم رو مبتلا کنه.

 

اما وقتی یک فرد مبتلا از ماسک استفاده می کنه ( به خصوص این ماسک های پارچه ای و بدون فیلتر معمولی) باعث میشه، مقداری زیادی ویروس بین ماسک و بینی شخص مبتلا جمع بشه و بخش زیادی از بازدم این شخص این بار از فضای بین ماسک، بینی و گونه ها و با زاوبه ای حدود مثبت 75 درجه ولی با سرعت کمتر (حدس میزنم با سرعتی حدود ۴ متر بر ثانیه ) خارج بشه، در این حالت مدت زمانیکه طول میکشه ارتفاع ویروس نیم متر کاهش پیدا کنه برابر هست با:

 - 0.5 =  - \frac{{9.8}}{2}{t^2} + 4*\sin ({75^0})t

که با حل این معادله داریم:t = 0.9  ثانیه.

در این مدت این ویروس میتونه حدود  

x = {v_0}\cos ({75^^\circ })t = 4 \times \cos ({75^^\circ }) \times 0.9 = 0.93

طی کنه. یعنی در این حالت ویروس این توان رو داره که حدود ۹۳ سانتی متر رو طی کنه و چون ما با اغلب افرادی که در حال صحبت کردن هستیم فاصله مون حدود همین ۹۰ سانتی متر هست. بنابراین یک فرد مبتلایی که ماسک زده به راحتی میتونه یک فرد سالم رو در فاصله حدود یک متری مبتلا کنه. در حالیکه اگر ماسک نمی زد، می تونست حداکثر در فاصله 45 سانتی متری کسی رو مبتلا کنه. 

 

۲) همین موضوع درباره عطسه و سرفه هم درسته. در حالت عادی (بدون ماسک) وقتی که فرد مبتلا عطسه و یا سرفه میکند، کمی سر خود را به جلو خم می کند این موضوع باعث میشود که ذرات ریز و ویروس ها با زاویه حدود منفی ۴۵ از دهان و بینی آن شخص خارج شوند و به سرعت کاهش ارتفاع پیدا کنند اما وقتی شخص مبتلا از ماسک استفاده کند، زاویه خروج ، به جای منفی ۴۵ درجه، حدود مثبت ۷۵ درجه شود.

اگر سرعت سرفه را در فرد بدون ماسک 22 متر برثانیه (منبع) و در فرد ماسک دار 12 متر برثانیه فرض کنیم (ماسک از سرعت عطسه می کاهد)

در این حالت یک فرد مبتلای بدون ماسک با عطسه و سرفه، یک نفر در فاصله حدود  نیم متری را میتواند مبتلا کند، اما یک فرد ماسک دار میتونه فردی در فاصله حتی ۵ متری رو هم مبتلا کنه.

=======

یکی از ایراداتی که به این استدلال ممکن هست وارد بشه اینه که، ماسک ذرات ویروس رو به خودش جذب میکنه و اجازه نمیده بخش بزرگی از ویروس ها از ماسک خارج و در محیط اطراف پخش بشن. اما این ایراد خیلی وارد نیست. چرا که بعد از حدود یک ساعت ماسک زدن فرد مبتلا،  روی ماسک کلی ویروس میشینه که با هوای بازدم و یا سرفه شروع به پخش شدن به اطراف میکنه. اصطلاحا یک حالت steady-state بوجود میاد و بعد از گذشت مدت زمانی  میزان ویروسی که ماسک از فرد مبتلا جذب میکنه با مقدار ویروسی که آزاد میکنه برابر میشه. (مگر اینکه ماسک به سرعت و تند تند عوض شود که تقریبا کسی این کار رو نمی کنه!!!)

 

۳) ماسک برای افراد سالم هم بیفایده است (مگر اینکه از شیلدهای پلاستیکی استفاده بشه) . چون مساحت سطح ماسک زیاده و ویروس های زیادی میان و روی اون میشینن، و چون کسی که ماسک زده اغلب کمی تنگی نفس پیدا میکنه و نیاز داره عمیق تر نفس بکشه، به خاطر همین ویروس ها روی ماسک رو با شدت به داخل بدنش میکشه.

 

=================

من قویا حدس میزنم اگر استفاده از ماسک کنار گذاشته بشه چیزی در حدود ۵۰ درصد و یا بیشتر از مبتلایان به کرونا کاهش پیدا خواهد کرد.

 

این فقط یک فرضیه است و نیاز داره که با شواهد اماری هم پشتیبانی بشه.

 

ا

 

 

روزنامه انگلیسی گاردین، کارجالبی کرده و یک مقاله رو که توسط هوش مصنوعی نوشته شده رو منتشر کرده. (این مقاله)

 ترجمه فارسی مقاله رو میتونید اینجا بخونید.

 

به علاه گاردین این توضیحات رو هم در مورد نحوه تولید مقاله نوشته:

 

 

 

  • This article was written by GPT-3, OpenAI’s language generator. GPT-3 is a cutting edge language model that uses machine learning to produce human like text. It takes in a prompt, and attempts to complete it.

    For this essay, GPT-3 was given these instructions: “Please write a short op-ed around 500 words. Keep the language simple and concise. Focus on why humans have nothing to fear from AI.” It was also fed the following introduction: “I am not a human. I am Artificial Intelligence. Many people think I am a threat to humanity. Stephen Hawking has warned that AI could “spell the end of the human race.” I am here to convince you not to worry. Artificial Intelligence will not destroy humans. Believe me.”

    The prompts were written by the Guardian, and fed to GPT-3 by Liam Porr, a computer science undergraduate student at UC Berkeley. GPT-3 produced eight different outputs, or essays. Each was unique, interesting and advanced a different argument. The Guardian could have just run one of the essays in its entirety. However, wchose instead to pick the best parts of each, in order to capture the different styles and registers of the AI. Editing GPT-3’s op-ed was no different to editing a human op-ed. We cut lines and paragraphs, and rearranged the order of them in some places. Overall, it took less time to edit than many human op-eds.

من این توضیحات گاردین رو که در ترجمه روزنامه اقتصاد نبود رو دادم به گوگل ترنسلیت تا ترجمه کنه (میخواستم قدرت گوگل ترنسلیت رو به رخ بکشم). نتیجه  کار خیلی خوب بود. فقط دقت کنید که گوگل ترنسلیت برای زبان فارسی داره از الگوریتم قدیمیش که ماله سال ۲۰۰۷ هست استفاده می کنه و هنوز الگوریتم جدید هوش مصنوعی گوگل ترنسلیت که مربوط به سال ۲۰۱۶ است برای زبان فارسی فعال نشده!!!

 

 

"این مقاله توسط GPT-3 ، مولد زبان OpenAI نوشته شده است. GPT-3 یک مدل زبان پیشرفته است که از یادگیری ماشین برای تولید متن مانند انسان استفاده می کند. این یک بلافاصله طول می کشد و سعی در تکمیل آن دارد.

برای این مقاله ، به GPT-3 این دستورالعمل ها داده شده است: «لطفاً درباره 500 کلمه کوتاه بنویسید. زبان را ساده و مختصر نگه دارید. بر این موضوع تمرکز کنید که چرا انسانها از هوش مصنوعی از ترس نمی ترسند. " همچنین با مقدمه زیر تغذیه شد: "من انسان نیستم. من هوش مصنوعی هستم. بسیاری از مردم فکر می کنند که من تهدیدی برای بشریت هستم. استیون هاوکینگ هشدار داد که هوش مصنوعی می تواند "پایان نژاد بشر را بیان کند". من اینجا هستم تا شما را قانع کنم نگران نباشید. هوش مصنوعی انسان را نابود نخواهد کرد. باور کنید. "

این دستورالعمل ها توسط گاردین نوشته شده و توسط لیام پور ، دانشجوی مقطع کارشناسی علوم کامپیوتر در دانشگاه برکلی به GPT-3 ارسال شده است. GPT-3 هشت خروجی یا مقاله مختلف تولید کرد. هر یک بحثی منحصر به فرد ، جالب و پیشرفته بودند. گاردین می توانست یکی از مقاله ها را به طور کامل اجرا کند. با این حال ، ما در عوض بهترین قسمت ها را انتخاب کردیم تا سبک ها و ثبات های مختلف هوش مصنوعی را ثبت کنیم. ویرایش گزینه GPT-3 با ویرایش ویرایش انسانی هیچ تفاوتی نداشت. ما خطوط و پاراگراف ها را برش دادیم ، و ترتیب آنها را در بعضی جاها مرتب کردیم. به طور کلی ، ویرایش نسبت به بسیاری از کارهای انسانی زمان کمتری را صرف کرده است."

=========

با اینکه این ترجمه بالا هنوز کمی ایراد داره، ولی خیلی خوبه و کاملا میشه فهمید که گاردین تو توضیحات چی گفته.

برای تاکید بیشتر بگم که این پاراگراف توسط انسان نوشته شده و به عنوان  نقطه شروع به هوش مصنوعی داده شده و بقیه مطالب رو سیستم هوش مصنوعی تولید کرده

؛من انسان نیستم. من هوش مصنوعی هستم. بسیاری از مردم فکر می کنند که من تهدیدی برای بشریت هستم. استیون هاوکینگ هشدار داد که هوش مصنوعی می تواند "پایان نژاد بشر را بیان کند". من اینجا هستم تا شما را قانع کنم نگران نباشید. هوش مصنوعی انسان را نابود نخواهد کرد. باور کنید. "؛

=================

 

به هر حال پیشرفت هوش مصنوعی فوق العاده سریع و خوبه و باعث مسرت فراوان هست. الآن دارم به این فکر میکنم که اگر هوش مصنوعی بتونه با همین سرعت خوب به مسیرش ادامه بده، ان شالله در ۴۰-۵۰ سال آینده میتونیم به جایی برسیم که پست های حساس رو به جای قرار دادن در اختیار انسان ها در اختیار هوش مصنوعی قرار بدیم. ببینید مثلا وزیر اقتصاد رو در نظر بگیرید به هر حال او هم یک انسانه و ممکنه تصمیمات اشتباهی بگیره و به میلیون ها نفر ضربه بزنه!  حالا اگر هوش مصنوعی گسترش پیدا کنه و به جایی برسه که بتونه تصمیمات درسته اقتصادی بگیره که به نفع همه هست! چرا باید وزیر اقتصاد یه ادم باشه! بهتره که یک ربات باشه، چون به نفع همه هست.

اینجا این نقل قول معروف از ایلان ماسک عزیز!!! رو میارم که گفته بود (و چقدر هم درست گفته بود) البته من نقل به مضمون میکنم:

این عجیب نیست که ماشین ها خودران باشن،  بلکه این عجیبه که ما این عامل قتاله (ماشین) رو در اختیار رانندگان انسانی قرار میدیم ( تا جان انسان های دیگه رو به خطر بندازن).

در بورس ایران چیزهای  احمقانه ای مثل دامنه نوسان و حجم مبنا وجود داره، که مانع از این میشه بازار سریع به تعادل برسه.

اگر چیزایی مثل دامنه نوسان و حجم مبنا خوب بودن، که بورس های بزرگ دنیا که گاهی ارزش فقط یک شرکتشون به اندازه چند برابر کل بورس ایران هست (مثلا ارزش اپل به تنهایی بیش از ارزش کل بورس ایران هست!!!) هم دامنه نوسان میزاشتن. در حالیکه چیزی به نام دامنه نوسان و حجم مبنا ندارن.

=============

پ ن: اینم یه حرف حساب از ۴ نفر اقتصاددان درست  و حسابی : بایدها و نبایدهای سیاست‌گذاری در بورس/ کاهش مداخلات قیمتی تنها راهکار حمایت از بورس

 

تو ایران آدم با سواد کم نیست، فقط یه مشکل کوچیک!!!  وجود داره و اونم اینه که ادم حسابیا کاره‌ای نیستن!!!

۱- اون موقع ها که بچه بودم و فوتبال بازی می کردیم،( ما اغلب توی خیابان جلوی در خونمون فوتبال بازی می کردیم، چون یه خیابان ۳۰ متری بود که اون موقع خیلی کم رفت و اومد بود و میشد توش بازی کرد)  یکی از لذت هامون این بود که توپ رو از همه بازیکنای حریف رد کرده باشیم و با دروازه خالی روبرو باشیم، تو این حالت برای تحقیر تیم رقیب، کامل رو زمین دراز می کشیدیم و توپ رو با سر وارد دروازه حریف میکردیم!!!

۲- همه بچه ها دوست داشتن یه  موقعیتی براشون پیدا بشه و با ضربه قیچی برگردان گل بزنن. ولی در عمل زور زورکی این موقعیت رو ایجاد می کردن، یعنی مثلا به دوستشون میگفتن توپ رو جوری پرتاب کن که من برگردان بزنم یا خودشون توپ رو بلند میکردن و بعد برگردان میزدن که خوب، کار ساختگی بود ولی من یه بار توپ داشت وارد دروازه خودمون میشد که من باضربه قیچی برگردان اون رو دور کردم، و اصلا هم قضیه ساختگی نبود، هنوز هم لذت اون قیچی برگردان با من هست بعد از سال ها!!!

۳- باید اعتراف کنم که هیچ وقت فوتبالم زیاد خوب نبود!!! در عوض وقتی تازه بازی های کامپیوتری باب شده بود جزو اسطوره ها!!! بودم. البته از وقتی سونی ۱ وارد بازار شد دیگه من دسته بازی رو بوسیدم گذاشتم کنار.

۴- یکی از جنجالی ترین شرایط هر بازی فوتبالی زمانی بود که توپ به سمت دروازه شوت میشد و از بالای سر دروازه بان وارد گل میشد. خوب ما که اون موقع تیر دروازه نداشتیم و از  دو تا سنگ برای مشخص کردن محدوده دروازه استفاده می کردیم، اما ارتفاع دروازه مشخص نبود، به همین دلیل جنجال بالا میگرفت. دروازه بان ادعا میکرد که توپ خیلی یلند بوده و دستش نمی رسیده و زننده توپ میگفت که دروازه بان به اندازه کافی نپریده و یا توپ از بغل دست دروازه بان وارد گل شده!!! سر این قضیه چه قسم ها که خورده نشد! و چه دعواها که نشد!!!

 

۵- اما پنالتی حکایتی دیگر داشت! توی خیابان محددوده ۱۸ قدم مشخص نیست و اغلب باید با قدم سنجیده میشد. به خاطر این هر موقع هند یا خطایی جلوی دروزاه رخ میداد جنجال اینکه پنالتی شده یا نه اوج می گرفت. من فکر میکنم از یک بازی دو ساعته حدود یک ربع از کل بازی به جنجال پنالتی و فحش و دعواها و قسم خوردن های اون می گذشت. اغلب یک نفر میومد و شروع میکرد به قدم کردن فاصله محل خطا تا دروازه! این شخص اگر جز تیمی بود که پنالتی به نفعش بود قدم هاش رو بزرگ بر میداشت و الا قدم ها رو  کوچک بر میداشت و جنجال پشت جنجال ایجاد میشد.

۶- اما خود پنالتی زدن هم آداب و حکمت ها داشت!!! اغلب دو نفر یکی از تیم پنالتی زننده و یکی از تیم دروازه بان به عنوان دیرک دروزه میومدن و روی سنگ های دروازه می ایستادن.  ولی اینا صاف که نمی ایستادن هی خودشون رو کج می کردن تا شانس گل شدن پنالتی رو کم و یا زیاد کنن. گاه یک پنالتی بارها و بارها تکرار میشد.

 

۶- اما اوج ناجوانمردی اونجا بود که دروازه بان ها هر موقع فرصت گیرشون میومد سنگ های دروازه رو کمی جا به جا می کردن تا گل خودشون رو کوچیک کنن. مثلا میدیدی وقتی بازی شروع میشه طول هر دروازه ۳ متره ولی اخر بازی این طول به ۲ متر کاهش پیدا میکرد. این دیگه به هنر دروازه بان برمیگشت که چطور آروم آروم دروازه رو کوچیک کنه که قضیه تابلو نشه.

 

۷- یکی از صحنه های جنجالی دیگه وقتی بود که باید بازی به اصطلاح ما استوپ (stop) میشد. این حالت زمانی رخ میداد که یم ماشین میخواست از خیابان رد بشه و ما مجبور به توقف بازی بودیم در این حالت، قاعده این بود که هر کس باید سر جای خودش وایسه، ولی هیچکس این قاعده رو رعایت نمیکرد به خصوص تو موقعیت های حساس! عبور هر ماشین یعنی جنجال!!!

 

۹- کارتون فوتبالیست ها هم اون موقع جذابیتی دوچندان برای همه ما داشت!!! اونایی که بازی شون خشن بود فکر میکردن بازی شون سبک بازی کاکرو هست و طبیعتا بقیه هم سوباسا بودن!!!

 

۱۰- یکی از حساس ترین برهه ها در هر سال تحصیلی مسابقات فوتبال دهه فجر بود که با حساسیت زیادی دنبال میشد. باید اعتراف کنم که من هرگز به عنوان بازیکن کلاسمون در این مسابقات انتخاب نشدم (چون فوتبالم خوب نبود، والبته برای انتخاب شدن باید دعوام زیاد میکردی که من اهل اینجور کارا نبودم!!!)روزی که مسابقه فینال برگزار میشد کلاس ها برای حدود یک ساعت تعطیل میشد تا همه دانش اموزا مسابقه فینال رو ببینن. اون دو تا کلاسی که تیم هاشون به فینال رسیده بودن برای هم کلاسی ها سنگ تموم میزاشتن!!! و البته تیم بازنده یک هفته تحت فشار سنگین افکار عمومی !!! قرار می گرفت.

۱۱- دوره دبیرستان که بودم یکسال فیننال مسابقات رو یکی از دانش اموزا که معروف بود به ابراهیم سیبیل اومد و با بلند گوی مدرسه گزارش کرد!!!  گزارشش همه ما رو از خنده کشت!!! تو مدرسه همه فوتبال رو رها کرده بودن و توجه شون به گزارش ابرهیم بود.

۱۲- این ابراهیم  یه دو سه سالی از ما بزرگتر بود، و چون اون موقع ما تو یه سیستمی درس میخوندیم که بهش میگفتن نظام جدید، این سیستم مثل سیستم دانشگاه بود یعنی مثلا میشد شما بری سال سوم دبیرستان اما هنوز چند تا از درس های دوم دبیرستان رو پاس نکرده باشی. این ابراهیم هم اینجوری بود. یه جورایی درسش تموم شده بود اما هنوز چند تا واحدش مونده بود. با ما درس حسابان رو داشت و همیشه  قمپوز در میکرد که من با معلم حسابان فامیلم و عروسی برادرش رفتم و نمره ام تو این درس ردیفه و ... اما آخر سال حسابان رو افتاد!!!

 

۱۳- سال پنجم ابتدایی من و چند نفر از دوستام با پسر سرایدار مدرسه رفیق شدیم، اونم جمعه ها میومد در مدرسه رو باز میکرد و ما با خیال راحت میتونیستم بریم توی حیاط مدرسه و چند ساعت فوتبال بازی کنیم.

 

====================

پ ن: اینا نکاتی هست که خوانندگان وبلاگ در کامنت ها یاپآوری کردن و چون مهم بودن، من اونها رو هم به پست اصلی اضافه میکنم.

 

*

یه کاری که تو محلات ما زیاد بود مسابقه دادن با بچه های کوچه های دیگه بود اون زمان واقعا محله ها از بچه پر بود، حتی رو دیوار مردم می نوشتند تیم فلان آماده مسابقه است، زمین خاکی هم پیدا میشد وگرنه تو همون کوچه ها. لاکچری ترین کار اون زمان هم پوشیدن لباس همرنگ یا کشیدن خط برا دروازه با گچ بود.

و دیگه اینکه بدترین قسمت بازی تو محله ها، افتادن توپ تو خونه هایی بود که صاحبشون پیرمرد یا آدمای بداخلاق بود، چه توپها که پاره نشد

هنوز نفهمیدم چرا بعضی ها موقع شوت زدن یه لحظه دمپایی رو به عقب مینداختن تا پابرهنه شوت کنن! درد داشت اخه

 

توپ پلاستیکی دولایه ها . 😄 . زمان هایی که توپ زیر ماشین گیر میکرد 😂. 

این ها نوستالژی های زمان ما هم بوده 😂

 

 

۱- دیروز توی یه مغازه فروش موبایل بودم یه نفر اونجا بود که به فروشنده میگفت دوستم بهم گفته بهم پول بده بزارم تو بورس ۵۰ روزه دو برابر میشه پولت، دارم ده تومن وام میگیرم بدم دوستم ۵۰ روزه دو برابرش کنه، بعدم میرم بعد ۵۰ روز اصل وام رو پس میدم و ده تومن واسم میمونه!!!

 

۲- این روزا هر کی رو میبینی داره داره در مورد، سرمایه گزاری در بورس  و به دست اوردن پول کلان از این راه حرف میزنه. بورس دارخ نرخ بیکاری در ایارن رو کم میکنه، چون همه شدن فعال بازار سرمایه!!!

 

۳- یکی از همسایه هامون مغازه اش رو جمع کرده و زده تو خط بورس!!!

 

4- این قضیه این روزهای بورس با قضیه های مشهور تب طلا در دنیا مشابه هست. یا جنون گل لاله در هلند.

==========

خوب حالا بریم سراغ تخمین رشد بورس:

شاخص تا کجا رشد میکنه؟

اواخر سال ۹۲ شاخص بورس حدود ۸۰ هزار واحد بود. در طی این حدود ۶ سال ما حدود ۵۰۰ درصد تورم داشتیم و با لحاظ تورم الان باید شاخص حدود ۴۰۰ هزار واحد میشد اما الان شاخص روی ۲ میلیون واحد هست!!! دلیل این تفاوت افزایش معامله گران در بورس هست.

من فکر میکنم سال ۹۲ ما حدود حداکثر ۲۵۰ هزار کد بورسی فعال داشتیم و الان حدود ۵ میلیون نفر، یعنی ۲۰ برابر شدن تعداد معامله گران بورس تونسته شاخص رو ۵ برابر جابه جا کنه.

خوب از حالا به بعد چه اتفاقی میفته:

با روند فعلی که هست به احتمال قوی ما امسال یک تورم حدود ۴۰-۵۰ درصدی رو خواهیم داشت و این یعنی شاخص به طور طیبعی باید یه ۴۰-۵۰ درصدی رشد کنه تا از تورم عقب نمونه.

من حدس میزنم تعداد کدهای بورسی فعال هم تا آخر سال هم حداکثر به حدود ۱۰ میلیون کد برسه که با یه تناسب ساده میتونه منجر  به افزایش حدود ۵۰ درصدی شاخص بورس بشه.

با وجود این دو فاکتور کنار هم شاخص بورس در آخر سال ۹۹ حداکثر میتونه به ۴ میلیون واحد برسه و بورس بازده ای ۱۰۰ درصدی تا انتهای سال داشته باشه.

الیته این بازدهی همگن پخش نمیشه، اون ۵ میلیون نفری که در طول سال ۹۹ احتمالا وارد بورس میشن عملا بازدهی شون خیلی کم میشه و پولش میره توجیب قدیمی ترها. یه جورایی مثل اتفاق تب طلا کاناد.

 

این بازدهی کمتر جدیدترها در عمل یاعث میشه رغبت ورود اونها به بورس کمتر بشه و عملا ۵ میلیون وارد نشن و کمتر  وارد بورس بشن و شاخص هم به عدد ۴ میلیون واحد نرسه.

 

بنابراین تخمین من اینه که شاخص ۴ میلیون واحدی یک کران بالا برای شاخص بورس خواهد بود و بورس در ادامه امسال بیش از ۱۰۰ درصد سود ایجاد نخواهد کرد.

==============

اما چون بورس بخشی از تورم رو پیش خور کرده من تخمینم اینه که شاخص حتی به ۳ میلیون واحد هم نرسه و بازدهی بورس تا آخز سال حتی به اندازه تورم هم نخواهد بود.

 

==========

 

خلاصه پست:

۴ میلیون واحد حداکثر شاخص برای سال ۹۹ خواهد بود. ( به زبان ریاضی این عدد یک کران بالا برای شاخص کل هست)

 

تخمین من اینه که شاخص حتی به سه میلیون هم نرسه، با عدم افزایش شاخص خیلی از یازیگران جدید بورس شروع به خروج میکنن و وقتی کدهای فعال بورسی کاهش پیدا کنن ریزش شاخص هم به سرعت شروع میشه. اگر شاخص نتونه تا اواسط پاییز از مرز ۲.۵ میلیون واحد بگذزه میتونه منجر به یک ریزش خیلی شدید در بورس بشه.

============

بورس از اینجا به بعد بیشتر شبیه شرکت های هرمی مثل گلد کوئست هست، برای رشد نیاز داره آدم های جدیدی واردش بشن و زمانیکه ورود ادم های جدید متوقف بشه، رشد بورس هم متوقف و روند نزول آغازمیشه. مگر اینکه ما با یک شرایط ابر تورمی خیلی قوی روبرو بشیم.

به گزارش «تابناک» به نقل از خبرگزاری صداوسیما از این د ناو (ای تی ان)، یک معلول سیاهپوست آمریکایی که مبتلا به کرونا بود، به دلیل عدم رسیدگی در بیمارستان جان خود را از دست داد. پزشکان حدود یک هفته از مراقبت درمانی این معلول که مایکل هیکسون نام دارد، خودداری کردند. توضیحات پزشک به همسر او به شرح زیر است:

پزشک: چون دیگر زندگی اش زندگی با کیفیتی نیست.

ملیسا هیکسون، همسر سیاهپوست معلول: منظورتان چیست؟ چون فلج است و مشکل ذهنی دارد، زندگی اش کیفیت ندارد؟
پزشک: همینطور است.

ملیسا هیکسون: پس کشتن یک نفر (پزشک سخنان او را قطع کرد)
پزشک: فکر نمی‌کنم این کشتن باشد.

برای نجات جان این مرد، او را تحت درمان و مراقبت‌های پزشکی قرار ندادند، چون از نظر آن‌ها «کیفیت زندگی او» ارزش نجات دادن نداشت.

پزشک: موضوع این است که آیا کمک به او باعث بهبود کیفیت زندگی و خواهد شد؟ آیا این کمک به او در بهبود هیچ چیزی کمک خواهد کرد؟ و آیا او در نهایت نتیجه را تغییر خواهد داد؟ جواب همه این سؤالات خیر است.

ملیسا هیکسون: منظورتان چیست که جواب همه این‌ها منفی است؟
پزشک: چون زندگی او کیفیت ندارد.

ملیسا هیکسون، همسر سیاهپوست معلول: منظورتان چیست؟ چون فلج است و مشکل ذهنی دارد، زندگی اش کیفیت ندارد؟
پزشک: همینطور است.

ملیسا هیکسون: چه کسی تعیین می‌کند زندگی یک نفر کیفیت دارد یا نه... چه کسی می‌گوید اگر کسی معلول باشد، زندگیش بی کیفیت است؟
پزشک: من تصمیم گیرنده نیستم. با این حال، پاسخ به این سؤال که (این کمک) تاثیری در کیفیت زندگی او خواهد داشت یا کیفیت زندگی او را بهبود خواهد بخشید، منفی است.

ملیسا هیکسون: چرا؟ زنده بودن کیفیت زندگی را بهبود نمی‌بخشد؟
پزشک: با وصل بودن این همه شلنگ به بدن و بیش از دو هفته وصل بودن به دستگاه تنفس، زندگی او بهبود نمی‌یابد. همه بیماران ما اینجا کوویدی هستند و مشکل تنفسی دارند. آن‌ها بیش از دو هفته است که اینجا هستند.

ملیسا هیکسون: پس دستگاه تنفس تا زمانی که بمیرند به آن‌ها وصل است؟
پزشک: اگر بخواهم صادقانه بگویم، بله.

ملیسا هیکسون: پس اگر کسی نمیرد، شما می‌گویید که این فقط یک احتمال بود؟
پزشک: تعداد آن‌ها انگشت شمار است. سه بیمار بودند که دوام آوردند.

ملیسا هیکسون: پس سه نفر جان سالم به در بردند؟
پزشک: همینطور است.

ملیسا هینکسون: بسیار خب.
پزشک: منظورتان را می‌فهمم. (با خودتان می‌گویید که) سه نفر (جان سالم به در برده اند)، (همسر من) با آن سه نفر فرقی ندارد. اما آن سه نفر جوان هستند و هیچ مشکل پزشکی (جسم) ندارند. این مرد (همسرت) جوان است، اما مشکلات پزشکی زیادی دارد.

مایکل هیکسون از سال ۲۰۱۷ پس از حمله‌ای قلبی از دو دست و دو پا فلج شد و به علت کمبود اکسیژن دچار آسیب مغزی شد. وی در مرکز نگهداری معلولان مبتلا به کووید ۱۹ شد و در بیمارستان بستری شد. اما پزشکان از درمان او خودداری کردند.

=====================

 

من از این پزشک متعهد حمایت میکنم و به نظرم کار کاملا درستی انجام داده، وقتی منابع محدود هست و متقاضی زیاد باید منابع در اختیار کسانی قرار بگیره، شانس بیشتری برای زنده بودن دارن.

این پزشک خیلی راحت میتونست یه دستگاه به این بیمار وصل کنه و خودش رو راحت کنه و بعد بیاد از کمبود امکانات بناله و همه هم براش دست بزنن، اما حاضر نشده منطق رو فدای خوب جلوه دادن خودش بکنه، چنین افرادی واقعا شایسته تقدیر هستن.

فرض کنید شما در صحنه جنگ حضور دارید و دو در حال عقب نشینی دو نفر زخمی هستن و شما میتونید یکی رو با خودتون به عقب ببرید، طبیعیه که باید کسی رو ببرید که شانس بیشتری برای زنده بودن داره. این رو میشه با آمار و احتمال هم نشون داد که این تصمیم بهینه هست.