برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

خوب خیلی وقته که وبلاگم رو آپدیت نکردم و امروز فرصتی شد تا این کار رو بکنم.

تو این چند هفته چند تا موضوع بود که در میخواستم در موردشون بنویسم اما چون فرصت نوشتن حاصل نشد یادم رفت.

تیتر وار یه چند تا چیزی رو که فی البداهه به ذهنم میرسه رو مینویسم.

 

۱) امسال تصمیم داشتم تو انتخابات شورای شهر نامزد بشم، متاسفانه، یه بیماری برای پدرم پیش اومد، درگیر اون شدم کلا موضوع یادم رفت، امروز دوباره یادم افتاد! اما وقت ثبت نام تموم شده بود! (خدا رو شکر هنوز انتخابات ریاست جمهوری مونده!!!).

۲) دیگه مدت هاست که اصلا فوتبال نگاه نمی کنم، چقدر الکی عمرمون رو با نگاه به مسابقات ورزشی هدر دادیم!!!

۳) یه مقاله مون رو تو یک مجله ای داور ریجکت نکرده! ولی کاش ریجکت کرده بود! کارهایی که ازمون خواسته انجام بدیم یه جورایی عملا دوباره نویسی مقاله است! البته انصافا داور باسوادی بوده و نکات خیلی خوبی رو گوشزد کرده. اینم آماده کردنش احتملا کل تایم عیدم رو بگیره.

۴) چند وقت قبل پیش نویس اولیه تغییر سرفصل دروس کارشناسی رشته ریاضی رو دیدم، البته هنوز ابلاغ نشده ولی من از پیش نویس کاملا راضی بودم. بالاخره فهمیدن که باید مدل سازی بخشی از سرفصل رشته ریاضی باشه. البته هنور حجم مدلسازی از سرفصل رشته ریاضی خیلی کم هست. باید روزی بیاد که حداقل یک چهارم سرفصل رشته ریاضی مدلسازی باشه! البته یک ایراد همچنان به چشمم میخوره باید درس مبانی فیزیک کوانتوم و مبانی نسبیت به سرفصل رشته ریاضی اضافه بشه. خیلی بده که حجم فیزیکی که دانشجویان ریاضی میخونن اینقدر کم هست. حتی خوب بود که یک درس به اسم مبانی بیوانفورماتیک هم به سرفصل دروس اضافه میشد. اما به هر حال همین پیشنویسی هم که من دیدم خیلی بهتر از این سرفصل فعلی هست که در حال اجرا است.

۵) البته یک نکته رو هم بگم حدود ۱۰ سال پیش سرفصل رشته ریاضی تغییر کرد و اغلب درس های ریاضی که ۴ واحدی بودن، ۳ واحدی شدن و دوباره قراره که ۴ واحدی بشن، یعنی همون آزمون و خطای همیشگی که تو ذات تصمیمات کشور  هست.

۶) تابستان اگر فرصت کنم یک نرم افزار انتخاب واحد مینویسم که چارت ۸ ترمه ای که در یک رشته اغلب توسط گروه طراحی میشه رو بگیره، و هم چنین تعداد واحدهایی که هر دانشجو پاس کرده رو بگیره و برنامه درسی  ارائه شده در ترم حاضر رو بگیره و بر اون اساس برای هر دانشجو  انتخاب واحد رو انجام بده.حتی میشه برنامه رو به صورت یک افزونه به سیستم گلستان اضافه کرد تا موقع انتخاب واحد این برنامه یک انتخاب واحد اولیه برای دانشجو انجام بده. حتی میشه کل فرآیند انتخاب واحد رو به برنامه داد و دانشجو فقط حق داشته باشه دو تا درس رو تغییر بده نه بیشتر.

دانشجویان جدید یادشون نمیاد! اما حدود بیست سال پیش انتخاب واحد کاملا دستی بود و بعد از انتخاب واحد باید برگه انتخاب واحد رو میبردیم پیش مدیر گروه تا تایید کنه. این کار دو تا دلیل داشت! یکی اینکه مدیر گروه پیش نیازها رو چک کنه که رعایت شده باشن (الان این کار رو نرم افزار انجام میده) و دلیل دومش هم این بود که مدیر گروه چک کنه که آیا انتخاب واحد دانشجو منطقی هست یا نه؟ الان گاهی دانشجوها کاملا غیر منطقی انتخاب واحد می کنن و چون امکان چک کردن هم نیست، همین انتخاب واحد براشون ثبت میشه، این نرم افزار میتونه جلوی این کارها رو بگیره، میشه یک تابع هدف برای انتخاب واحد تعریف کرد و وقتی این تابع هدف از عددی برزگتر شد، اون انتخاب واحد غیر منطقی تلقی بشه و از دانشجو بابت چنین انتخاب واحدی توضیح خواسته بشه. مثلا دانشجویانی وجود دارند که میخوان کل درس هاشون توی دو روز بسته بشه بعد یهو میان تو یک ترم درسی که پیش نیاز کلی درس دیگه هست رو بر نمی دارن فقط به این دلیل که برنامه دو روزه شون میشه سه روزه! بعد ترم های آینده دچار کلی مشکل میشن.

فعلا همین ۶ تا رو همینطوری نوشتم تا چیزی در آخرین روزهای قرن نوشته باشم.

راستش رو بخواهید دیگه کمتر انگیزه نوشتن پست جدی و طولانی رو دارم، امیدوارم تو قرن آینده بیشتر بتونم بنویسم.

استقامت به مریخ رسید، این پیشرفته ترین ساخته دست بشر هست که به فضا میره. حالا کنجکاوی تنها نیست. من حدس میزنم در کمتر از ۱۰ سال آینده انسان انشالله روی مریخ فرو بیاد.

هزینه اشتباه

دوستی دارم که رفته کانادا، یه بار که برگشته بود ایران دیدمش، بعد بهم گفت که این کانادایی ها خیلی راحتن، یه روز میان دانشگاه، بعد یهو وسطش انصراف میدن میرن دنبال یه شغلی بعد پشیمون میشن از اون شغل و دوباره بر میگردن دانشگاه درسشون رو ادامه میدن. یا مثلا میتونی بری گوشی موبایل بخری دو هفته نگه داری بعد خیلی راحت بری به فروشنده پس بدی و بگی از گوشی خوشم نیومد و پولم رو میخوام.

از خاطره این دوستم که بگذریم، به نظر من یکی از مهم ترین چیزهایی که در هر کشوری میتونه به مردم اون کشور آرامش بده، هزینه پایین اشتباه کردن هست! یعنی چی؟

یعنی:

  • اگر رفتی کفش خریدی اومدی خونه، و شب از رنگ کفش خوشت نیومد، راحت و بی دغدغه بتونی فردا برای و پسش بدی و بگی خوشم نیومد.
  • اگر رفتی دانشگاه و از رشته ات خوشت نیومد راحت بتونی تغییر رشته بدی بدون اینکه از هفت خوان رستم رد بشی
  •  اگر از شغلت راضی نیستی راحت بتونی استعفا بدی و بیایی بیرون و خیالت راحت باشه که اگر تصمیمت اشتباه بود باز فرصت برگشتن به شغل قبلی رو داری.
  • اگر خواستی ازدواج کنی، خیالت راحت باشه که اگر تصمیت اشتباه بود راحت میتونی جدا شی.

و هزاران مورد دیگر.

به نظرم مهم ترین چیزی که باعث میشه، زندگی در یک کشور راحت تر از زندگی در یک کشور دیگه باشه، اینه که در اون کشور هزینه اشتباه پایین باشه.

تو کشور ما تو خیلی از زمینه ها هزینه  اشتباه بی دلیل خیلی بالاست.

شما یک سال مداوم برای کنکور درس میخونید، ولی باید یک کنکور ۴ ساعته بدید، کافیه هست که کمی هل بشی! یکسال زحمتت بر باد میره. دوستی داشتم دوره دبیرستان که سه بار کنکور داد و در نهایت پزشکی قبول شد. بار اول خوب رتبه اش در حد پزشکی نبود ولی بار دوم فقط و فقط به خاطر هل شدن قبول نشد و مجبور شد یکسال دیگه منتظر بشه  و بخونه تا قبول بشه! کمی استرس اشتباه به قیمت یکسال تمام شد.

توی درس های دانشگاه تو ایران اغلب یک امتحان میان ترم و یک امتحان پایان ترم برگزار میشه، کافیه که کمی تو امتحان پایان ترم کم کاری کنید تا به راحتی درس را بیفتید، یعنی هزینه یک اشتباه به قیمت کل اون درس تمام میشه، در حالیکه اگر ارزیابی در طول ترم مستمر باشه، اون اشتباه پایان ترم خیلی هزینه بالایی نخواهد داشت.

چند روز  پیش صحنه ای رو دیدم یک خانم و پسر کوچکش مشغول بحث با صاحب مغازه اسباب بازی فروشی بودن، خانم میخواست اسباب بازی رو که یک ساعت قبل خریده بودن رو پس بده ولی صاحب مغازه قبول نمی کرد.

اینجا اگر دختری دو دقیقه بعد از خوندن خطبه عقد از ازدواج پشیمون بشه، دیگه شانسی برای جدایی نداره مگر با هزاران ترفند.

 اگر کشورهای دنیا را دو بخش کنیم، مبینیم به وضوح که کشورهای ثروتمند تر اغلب همون کشورهایی هستند که هزینه اشتباه کردن در اونها کمتر هست.

هرچی تو کشوری هزینه اشتباه پایین تر باشه، افراد اون جامعه راحت تر ریسک میکنن و در نتیجه بیشتر ریسک میکنن و اون جامعه موفق تر میشه.

ببینید فرض کنید یک استاد دانشگاه یک ایده ای به ذهنش رسیده برای کارآفرینی، تو کشور ما اگر این شخص بخواد بره دنبال ایده اش و از شغلش استعفا بده و اشتباه کرده باشه و ایده اش شکست بخوره، دیگه امکان بازگشت به شغل قبلی براش فراهم نیست. بنابراین این شخص هیچ وقت ریسک نمی کنه تا شغلش رو رها کنه. اما اگر این شخص میدونست این فرصت فراهم است که بعد از استعفا دوباره بتونه با به شغلش برگرده راحت تر میتونست ریسک کنه و کار آفرینی رونق پیدا میکرد.

افراد تو جامعه ما اغلب نگرانن، چون هر تصمیم اشتباه هزینه گزافی داره!

جامعه ای به آرامش میرسه که مردمش راحت بتونن اشتباه کنن، وقتی میرن موبایل بخرن با خیال راحت خرید کنن چون میدونن اگر خوششون نیاد راحت پس میدن! وقتی میرن دانشگاه نگران رشته شون نباشن چون راحت میتونن عوضش کنن. وقتی میخوان ازدواج کنن استرس نداشته باشن چون فرصت برای جبران اشتباهشون به راحتی فراهمه، وقتی شغلشون رو رها میکنن خیالشون راحت باشه در صورت تصمیم اشتباه راه برای جبران فراون هست، وقتی ورشکست میشن خیالشون راحت باشه فقط سرمایه کاریشون رو از دست میدن و دیگه زندان نمی افتن!!!

هزینه اشتباه رو باید بیاریم پایین تا مردم راحت تر زندگی کنن.

این پست دیگه خیلی طولانی شد. میخواستم در مورد این بنویسم که چی میشه که تو یه تعداد از کشورها هزینه اشتباه کردن پایین هست و تو یه تعداد دیگه از کشورها هزینه اشتباه کردن بالاتر هست.

اگر عمری بود و حسش بود!!! در آینده ایده خودم رو از دلیل این موضوع مینویسم.

زمانی که سال آخر دیبرستان  بودم (اون موقع بهش میگفتن پیش دانشگاهی) یک دوستی داشتم که ادعامیکرد، اگر هر تست فیزیک رو بهش بدید و جواب تست رو هم بهش بگید!!! اون موقع اون میتونه تست رو حل کنه. روش کارش رو هم من میدونستم چی کار میکنه، مثلا فرض کنید شما بهش میگفتید جواب سوال ۳۰ هست. کلی فرمول مینوشت و الکی شروع به محاسبه میکرد طوری که خواننده سردرگم میشد وقتی که خواننده سر درگم و گیج شده بود یک مرتبه مینوشت بنابراین به این میرسیم که ۶۰ تقسیم بر ۲ و جواب ۳۰ میشود. اما اگر جواب تست رو نمی گفتید محال بود بتونه جواب رو به دست بیاره.

حالا این شده حکایت بعضی ریاضیدان های کابردی دنیای مدرن، اونها یک پدیده رو میبینن که رخ داده، بعد میرن یک روابط عجیب و غریب پیدا میکنن  طوری که اون پدیده در اون روابط صدق کنه. بعد میگن ما  مدلسازی ریاضی انجام دادیم!!!

کلا سرنا را از دهانه گشاد مینوازند!!! مدلسازی پدیده ها با ریاضی این نیست که وقتی که یک پدیده ای رخ داد یک معادله ریاضی بنویسیم تا اون پدیده رو تفسیر کنه، مدلسازی ریاضی اینه که یک مدل بنویسیم تا پدیده هایی رو که رخ ندادن رو پیش بینی کنه، درست مثل معادلات نسبیت انیشتین،  معادلات نسبیت میگفت باید سیاهچاله وجود داشته باشه در حالیکه خیلی سال بعد از این معادلات، وجود سیاهچاله ها به صورت تجربی تایید شد. یا معادلات انیشتین حدود ۱۰۰ قبل وجود امواج گرانشی رو پیش بینی کرده بود در حالیکه تازه همین چند سال قبل بود ( سال ۲۰۱۶) که به طور تجربی وجود این امواج تایید شد.

این دست از دانشمندان همیشه وقتی که یک پدیده ای تمام میشه و همه ابعادش مشخص میشه تازه سر و کله شون پیدا میشه و مشغول بررسی علمی اون پدیده میشن. بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ کلی مقاله نوشته شد که همشون میگفتن که به خاطر مقرراتی که در حوزه بانکداری و تا قبل از سال ۲۰۰۸ بوده، به وجود آمدن بحران مالی حتمی بوده!! اما من نمی دونم  این نوابغ قبل از سال ۲۰۰۸ کجا بودن تا این هشدارشون رو بدن!

بزارید چند سال بعد که کرونا رفت، و کاملا تعداد مرگ و میرها و مبتلایان به کرونا مشخص شد، یک مرتبه سر و کله هزاران مدل ریاضی ظاهر خواهد شد که خیلی خوشگل مدل رشد کرونا در سطح جهان را مدلسازی خواهند کرد!!! این نوع مدلسازی ها نوشدارو بعد مرگ سهراب هستند.

من اون دانشمندانی رو که شجاعانه مدل هایی رو برای رشد کرونا نوشتن و تقریبا هم همشون غلط بود!!! را صدها برابر به اون نوابغی که بعد از تمام شدن کرونا مدل های کاملا درست خواهند نوشت، ترجیح میدم.

شما کی رو بیشتر قبول دارید: کسی که صبح میگه بعد از ظهر  هوا آفتابی است، ولی بعد از ظهر باران میاد! یا کسی  که بعد از ظهر وقتی بارندگی رو دید، فردا میگه ؛ محاسبات من نشون میداد که دیروز بعد از ظهر  باران میباره!!!

توجه کنید که منظور من این نیست که مدل های غلط خوب هستند، منظورم اینه که این مدل ها به هر حال خیلی با ارزشتر از مدل های  درستی هستند که در موقعی نوشته میشن که یک پدیده رخ داده و تمام شده.

خوشبختانه دیروز ثروت ایلان ماسک از جف بزوس ( مالک آمازون) عبور کرد و حالا ایلان ماسک دوست داشتنی، ثروتمندترین انسان دنیاست، الان حق به حقدار رسید، شایسته ترین فرد، ثروتمندترین فرد دنیا هم شد. ( منبع).

من اونقدر که از ثروتمند شدن ایلان ماسک خوشحال شدم، از ثروتمند شدن هیچکس حتی خودم خوشحال نمی شدم. چون همه کارهایی که برای من جذاب هست رو داره ایلان ماسک انجام میده.

دشمنان تفکر علمی ، علم و تحصیلات چند دسته هستند از نظر من که لیستشون رو اینجا مینویسم:

  • افرادی که سواد علمی بالایی ندارن، اما به هر حال تونستن به ثروت خوبی برسن. یک تعدادی از این افراد، آدم های متواضعی هستن و اتفاقا خیلی هم علم دوست، اما دسته دوم که بیشتر شومن هستن و میخوان دائما دیگران اونها رو به خاطر ثروتشون تحسین کنن، بسیار مخالف تحصیل و علم هستن. این افراد دائما میخوان با بی اهمیت نشون دادن، تحصیلات این نقطه ضعف شون که علم و تحصیلات درست و حسابی ندارن رو بپوشونن.
  • یک گروه دیگه از افراد ضد علم و تحصیلات، کسانی هستن که اتفاقا سواد خوبی دارن، اما به هر دلیل روزگار باهاشون یار نبوده که به جایگاه واقعی شون برسن، مثلا مهندسی رو در نظر بگیرید که خوب درس خونده و علم هم داره اما نتونسته کار پیدا کنه و الآن داره تو اسنپ کار میکنه. این افراد اغلب که باهاشون صحبت بشه، فوری شروع میکنن به گفتن اینکه ما از فلان دانشگاه مدرک گرفتیم با معدل بالای ایکس و اصلا به دردمون نخورد. این افراد به دلیل سرخوردگی که براشون پیش اومده اغلب بر ضد تحصیلات صحبت میکنن، اما واقعیتش ته دلشون همچنان تحصیل کردن و سواد رو دوست دارن. (البته تو این دسته افراد زیادی قرار میگیرن که طبل تو خالی هستن، مثلا ظاهرا معدل بالا دارن و ... اما سواد زیادی ندارن و مهم ترین دلیل بیکاری شون هم همینه (به بند ۷ رجوع شود)، اما نباید از دایره انصاف خارج بشیم که بینشون آدم های واقعا با سوادی هم هستن، که جبر روزگار مانع از این شده که توانایی هاشون رو نشون بدن و در نهایت همه چیز رو از چشم تحصیلات و علم آموزی دیدن)
  • دسته سوم کسانی هستن که علم زیادی نداشتن ولی تونستن جایگاه های خوبی رو کسب کنن که باید به افراد با سواد واقعی میرسید، مثلا کسی رو تصور کنید که با فوق دیپلم رفته به عنوان کارمند  در شهرداری استخدام شده، بعد به زور پول و  با نمره گرفتن های آبکی تونسته حین کار یک فوق لیسانس بگیره و حالا پست خوبی در شهرداری داره. این افراد هم، علی رغم اینکه دارن نون مدرک الکی شون رو میخورن از مهمترین موانع در برابر تفکر علمی در سازمان ها هستن! چون سواد ندارن. اما دوست دارن همه اونها رو با سواد بدونن. مثلا اگر در شهرداری بحث بشه که از چه نوع بتونی در پروژه ها استفاده بشه که هزینه ها کاهش پیدا کنه و ... این افراد یا حرفی نمی زنن یا مثلا شروع میکنن به خزعبلاتی مثل اینکه، {بابا تو این ملکت کی ارزش قائل میشه به کار ما که حالا بریم در مورد نوع بتن تحقیق کنیم، ول کنید این مباحث رو}. و سعی میکنن سریع سر و ته  قضیه رو هم بیارن. اما حالا فرض کنید تو همون شهرداری سر این بحث بشه که {فینال مسابقات ورزشی کارکنان شهرداری در کدام سالن ورزشی برگزار بشه؟}، همین افراد ساعت ها میشینن در مورد محل برگزاری این مسابقات رایزنی میکنن، چرا که این بحث جوری نیست که بیسوادی این افراد رو نشون بده.
  • دسته چهارم کسانی هستن که زمانی آدم خیلی با سوادی بودن و توی یه جای خوب دولتی هم استخدام شدن و مشغول کارن. اما به دلیل ماهیت کار سازمان های دولتی در ایران که شخص نیازی نداره چندان از سوادش استفاده کنه!!!  در نهایت چون هیچ استفاده ای از سوادشون نمی کنن، چند سال بعد همه چی (یعنی تحصیلاتشون) یادشون میره. این افراد کم کم به این نتیجه میرسن که چقدر الکی وقت سر درس خوندن گذاشتن و به جاش ایکاش بیشتر مشغول تفریحات میشدن! این افراد تازه بعد از ۴۰ سالگی یادشون میفته باید بچگی کنن و تحصیلات به درد نخوره!
  • دسته پنجم کسانی هستن که علم و سواد دارن اما به علمشون باور ندارن. این افراد فکر میکنن مسائل دنیای واقعی پیچیده تر از اون هست که بشه با ۴ کتاب حلشون کرد. پس بهتره اصلا بهشون نپردازیم و علم فقط به درد مدرک گرفتن میخوره و نمی تونه در عمل کارایی خاصی داشته باشه.
  • دسته ششم کسانی هستن که هم سواد دارن و هم از نظر شغلی خیلی موفق هستن اما متاسفانه دچار توهم ساده سازی هستن. یعنی اینکه مثلا یک مهندس عمران را تصور کنید که بسیار با سواده و در زمینه کاری خودش سرآمد هست، اینجور افراد گاهی دچار توهمات ساده سازی میشن! چون فکر میکنن تو زمینه کاری خودشون موفق هستن حتما تو همه زمینه ها هم میتونن موفق بشن! مثلا ادعا میکنن اگر یک هفته اداره پلیس دست اونها باشه، اعتیاد را در این کشور ریشه کن میکنن! این نوع تفکرات کاملا ضد علم هست این افراد به خاطر موفقیت تو یک زمینه خودشون و صاحب نظر در همه زمینه ها میدونن و به جای اینکه براساس شواهد و داده های مستند نظر بدن، بیشتر براساس عقاید شخصی خودشون که اغلب هم یک مشت توهم بیشتر نیست اظهار نظر میکنن.
  • گروه هفتم، کسانی هستن که علم به ظاهر خوبی دارن ولی سوادشون حفظی هست که این گروه رو اینجا ریچارد فاینمن به خوبی معرفی میکنه.
  • دسته هشتم کسانی هستن که نمی خوان یا نمی تونن درست کار کنن و به خاطر همین به جای اینکه خودشون رو درست کنن سعی میکنن علم و تحصیلات رو بی ارزش نشون بدن. مثلا استاد یا معلمی رو تصور کنید که حوصله یا سواد درس دادن نداره، به جای درس دادن اغلب مشغول گفتن نصیحت های به ظاهر پدرانه (مادرانه)  میشه که خیلی وقتتون رو با درس خوندن تلف نکنید سعی کنید یه مهارتی یاد بگیرید به دردتون بخوره و ... در واقع هدفشون اینه که کسی کاری به کارشون نداشته باشه تا بتونن وقتکلاس رو تلف کنن.

این پست رو حدود یکسال و نیم قبل نوشته بودم، زمانی که بیت کوین حدود ۹۰۰۰ دلار بود. و الان قیمت بیت کوین به ۳۲۰۰۰ دلار رسیده!!!

حالا کل اون پست یه طرف، این جمله داخل اون پست یه طرف:

؛این پست رو اینجا نوشتم و مطمئنم دو سال دیگه میام اینجا میگم ای کاش دو سال پیش کاهلی نمیکردم و به هر ضرب و زوری بود بیت کوین میخریدم!!! 

 

این ویدیو  رو ببینید. به نظرتون ارتباطش با ریاضی در چی هست؟ اینجا یه تعداد جسم دارن که دخالشون انفجار انجام میدن تا این اجسام رو به کره تبدیل کنن. چرا این اجسام تبدیل به کره شدن؟ چرا تبدیل به مکعب یا بیست وجهی منتظم نشدن؟ بهش فکر کنید و بعد ادامه پست را بخونید.

در واقع، در ریاضی (در مبحث حساب تغییرلت) ثابت میشه، بین تمام اشکال سه بعدی با مساحت یکسان، کره بیشترین حجم رو داره. و میشه  از این اصل برای درست کردن کره کامل استفاده کرد. توی این ویدیو یه تعداد جسم هست که دارن تلاش میکنن اونها رو به کره تبدیل کنن. داخلشون مواد منفجره میریزن و بعد منفجر میکنن، بعد از انفجار، چون مساحت جانبی این اجسام ثابت هست و قابل افزایش نیست، این اجسام تغییر شکل میدن به کره، تا بیشترین حجم رو داشته باشن، تا فشار داخل این اجسام کاهش پیدا  کنه ( قانون بویل- ماریوت در فیزیک).

 

تا حالا فکر کردید چرا حباب صابون کروی هست؟ دلیلش همینه که بین تمام اجسام با سطح مساوی، کره بیشترین حجم رو داره.

و حالا یک سوال در نزدیکی شب یلدا: فرض کنید دو تا هندوانه هم وزن و هم طمع داریم، اولیش کروی و دومیش کپسولی شکل هست، شما کدوم هندونه رو انتخاب می کنید؟

جواب: هندوانه کروی را باید انتخاب کنیم، چون پوست کمتری داره.

خیلی وقت بود این جا رو آپدیت نکرده بودم، دیدن این ویدیو و بعد صحبت در موردش با یکی از همکارا،  انگیزه ای شد برای نوشتن این پست کوتاه. انشالله چند هفته دیگه وقتی فرصتم آزادتر شد، بیشتر اینجا مینویسم.

دروه ابتدایی و راهنمایی یه دوست صمیمی داشتم به اسم مهدی. این بنده خدا یکبار از تلوزیون فیلم گلی رو که مارادونا با دست به انگلیس زده بود رو دیده بود. بعد از اون دیگه ما با این مهدی ماجراها داشتیم، چون توی هر بازی سعی میکرد، یک گل با دست بزنه، تا مثل مارادونا بشه، البته تا میخواست دست به توپ بزنه، ما همه زود متوجه میشدیم و خطای هندش گرفته میشد!!! البته مهدی از رو نمی رفت  بعد از هر بازی ادعا میکرد که تونسته چند گل با دست بزنه بدون اینکه بقیه بفهمن!!! ماردونا مرد، اما خدا رو شکر این دوست ما مهدی هنوز زنده است و میتونه راهش رو ادامه بده.

 

این هفته ایلان ماسک عزیز به دومین فرد ثروتمند دنیا بعد از جف  بزوس(مالک آمازون) تبدیل شد. انصافا حقش هست که نفر اول بشه، خیلی آدم کار درستیه و من قبولش دارم. اگر خواننده این وبلاگ باشید، میدونید که من چقدر این ایلان ماسک رو دوست دارم. کلا همه ایده هایی رو که من دوست داشتم دنبال کنم، ایلان ماسک داره با قدرت دنبال میکنه و من هم میتونم با خیال راحت منتظر دیدن نتایج کار ایلان ماسک باشم.

چند روز قبل ادعا کرده بود، که تا سال ۲۰۵۰، یک میلیون نفر رو در مریخ ساکن میکنه! خیای حال میده این کار رو بتونه بکنه.

زمانیکه تازه کرونا شروع شده بود، من مدل هایی رو داخل این وبلاگ نوشتم برای پیش بینی رشد کرونا در کشور و نتایج مدل ها هم کاملا غلط از آب در اومد. اینکه نتایج این همه با واقعیت فاصله داشت دلیلش دو چیز بود:

۱) چون بیماری تازه در ایران شروع شده بود، من داده زیادی در مورد ایران در اختیار نداشتم، به خاطر همین برای تخمین پارامترها به داده هایی که از کشور چین در دسترس بود تکیه کردم. اما به دلیل تفاوت های ساختاری ایران و چین، مدل رشد بیماری در ایران و چین خیلی متفاوت بود (و البته به احتمال زیاد دولت چین آمارها رو بسیار دستکاری کرده بود) به خاطر همین پارامترها اشتباه تخمین زده شدند و خوب نتایج هم غلط از آب در آمد.

۲)در اون زمان، کرونا بیماری کاملا ناشناخته ای بود و اطلاعاتی که در موردش منتشر میشد قابل اکا نبود، مثلا اوایل گفته میشد کسی که یکبار به کرونا مبتلا شده دیگه مبتلا نمیشه و یا کرونا از طریق هوا منتشر نمیشه و ... در حالیکه بعدها معلوم میشد همه این گفته ها اشتباه بودن.

============

امروز با اطلاعات جدید دوباره میخواستم برم سراغ اون مدل ها، اما متوجه شدم کدهام داخل لپ تاپی بود که دزدیده شد ازم. بنابراین چون حوصله دوباره نوشتن کدها رو نداشتم. بی خیال شدم. 

 

خوب شاید حالا بپرسید اصلا فرض کنید اون مدل ها جواب خوب هم می دادن، به چه درد می خورن؟ مثلا اگر ما الگوری رشد بیماری رو بدونیم، چه فرقی میکنه با اینکه ندونیم؟ خوب که چی مثلا مدل رشد بیماری رو به دست بیاریم؟

 

========

جواب: اگر مدل های خوبی نوشته میشد، اونوقت میشد حساسیت پارامترهای مدل رو نسبت به تصمیمات مختلف سنجید. مثلا میشد در یک شهر کوچک یک تعطیلی دو هفته ای رو اعمال کرد و بعد براین اساس پارامترهای مدل رو برای حالت قرنطینه کامل تخمین زد. و بعد  این پارامترهای تخمین زده شده رو روی مدل کشوری بیماری اعمال کرد و متوجه شد تعطیلی دو هفته ای چقدر میتواند در کنترل بیماری موثر باشد.آیا این تعطیلی به هزینه های آن می ارزد؟

===========

شاید بیان یک مثال واقعی در این زمینه خوب باشه، در سال ۱۷۶۰ وقتی  در فرانسه (البته کشورش رو زیاد مطمئن نیستم) بحث سر این موضوع در گرفته بود که آیا واکسیناسون در برابر آبله، به صرفه هست یا نه؟

اولین گزارش از مدل سازی ریاضی شیوع بیماری در سال 1760 توسط دانیل برنولی انجام شد. برنولی که به عنوان پزشک آموزش دیده بود ، یک مدل ریاضی برای دفاع از عمل واکسیناسیون در برابر آبله ایجاد کرد. [2] محاسبات حاصل از این مدل نشان داد که واکسیناسیون جهانی علیه آبله ، امید به زندگی را از 26 سال 7 ماه به 29 سال 9 ماه افزایش می دهد.

بنابراین واکسیناسون سراسری در برابر ابله در فرانسه شروع شد.

 

===========

امروز یه دنیل برنولی نیاز هست تا حساب کنه آیا تعطیلی دو هفته ای واقعا میتونه در مقایسه با هزینه هاش به صرفه باشه یا نه؟