برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

خالد بن ولید شخصیت محبوبی در بین  شیعیان نیست  و کارهای اشتباه زیادی هم کرده. اما به نظرم یکی از کسانی است که ما  به افرادی مثل او نیاز داریم. کسی که بتونه سر به زنگاه تصمیم درست رو بگیره.

===

بریم به جنگ احد، خالد در سپاه کفار در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته، جنگ با پیروزی برق آسای مسلمانان شروع میشه در حالیکه سران کفار کار جنگ رو تمام شده میدانستند خالد با تیز هوشی متوجه شد که مسلمانان به دنبال جمع کردن غنیمت، مواضع خودشون رو ترک کردند. خالد فرصت رو غنیمت شمرد و از پشت به سپاه اسلام حمله کرد و جنگ باخته را تبدیل به برد برای کفار کرد. احتمالا شما هم با من هم عقیده اید که کار خالد در اینجا مثل یک قمار بزرگ بوده چرا که موقعی که همه کفار شکست رو پذیرفته بودند و در حال فرار بودند، وقتی که متوجه میشه فرصت پیروزی براشون فراهم شده تردید به خودش راه نمیده، ریسک طلایی میکنه و ریسکش هم میگیره.

====

خالد در تمام جنگ های کفار بر علیه مسلمانان حضور داشت، اما بعد از صلح حدیبیه متوجه شد که کفار شانس پیروزی در برابر مسلمانان رو ندارد و با باز هم با زیرکی مسلمان شد، یه ریسک طلایی و به موقع دیگه. در حالیکه امثال ابو سفیان تا سقوط مکه اسلام نیاوردند اما خالد تیزهوشی به خرج داد و به موقع مسلمان شد و جایگاه نسبتا مناسبی را هم بین مسلمانان کسب کرد و حتی در چند جنگ پیامبر خالد را به فرماندهی منصوب کرد.

====

بریم به جنگ موته، در زمان جنگ موته خالد مسلمان شده بود و به همراه مسلمانان برای جنگ با امپراطوری روم شرقی رفته بود. در جنگ موته سپاه اسلام فقط 3000 نفر بود و سپاه روم 100 هزار نفر. از همان ابتدا مشخص بود که مسلمانان هیچ شانسی برای پیروزی ندارند. فرماندهان سپاه اسلام همچون جعفر طیار (ع)، زید بن حارثه و عبداله بن رواحه همگی با شجاعت جنگیدند تا شهید بشوند. اما چیزی که من بعد از 1400 سال میبینم این است که این قهرمانان اگر چه شجاعانه چنگیدند اما ورودشان به چنین جنگی کاملا اشتباه بود. بهتر بود قبل از شروع نبرد و دادن تلفات عقب نشینی میکردند. یک سپاه 3 هزار نفری شانسی در برابر لشکر 100 هزار نفری و مجهز روم نداشت. فرماندهان گفته شده میخواستند ثابت کنند که دستور پیامبر را اطاعت کردند و حاضر به شهادت شدند، در حالیکه عقل که رسول باطنی هست میگه  ورود به چنین نبردی با این حجم از تفاوت امکانات منطقی نیست. بعد از شهادت این سه فرمانده، مسلمانان خالد بن ولید را به فرماندهی انتخاب کردند. خالد که گرگ باران دیده بود، بهترین تصمیم ممکن یعنی عقب نشینی با کمترین تلفات (نه فرار چشم بسته را ) انتخاب کرد و توانست 1000 نفر از مسلمانان را سالم به مدینه برگرداند. بعد از برگشت به مدینه اگر چه مردم عادی سپاهیان عقب نشینی کرده را نکوهش میکردند اما پیامبر به هیچ وجه سپاهیان عقب نشینی کرده را نکوهش نکرد. رسول خدا (ص) می‌فرمود: اینها فرارکننده نیستند و اگر خدا بخواهد کرّار هستند و دوباره بر دشمن حمله خواهند کرد.

===

بریم به جنگ مسلمانان با روم بعد وفات پیامبر(ص)، در جنگ با رومیان در سوریه، سپاه اسلام نیاز به نیروی کمکی پیدا میکنه و خالد بن ولید با سپاهی به کمک مسلمانان میره. در جایی نزدیک اردن فعلی به خالد خبر میرسه که اگر بخواد مسیر عادی رو طی کنه زمان زیادی طول میکشه و تا اون زمان سپاه اسلام شکست میخوره، خالد دست به یک عمل متهورانه میزنه و با اسب به همراه تعداد کمی از نیروهاش  وارد صحرای اردن میشه و با عبور از صحرای اردن (کاری که تا آن روزگار هیچکس نتونسته بود انجام بده) در زمان کوتاهی خودش را به سپاه مسلمانان میرسونه، سپاه اسلام با دیدن خالد و اقدام متهورانه اش روحیه میگیره و جنگ رو پیروز میشه.

=====

خالد بن ولید یک فرمانده جنگی شش دنگ بود، جایی که باید عقب نشینی میکرده به موقع عقب نشینی میکرده و جایی که باید حمله میکرده، این دست و آن دست نمی کرده دست به قمار بزرگ میزده و حمله میکرده.  یک فرمانده باید همیشه تلاش کنه بهترین تصمیم رو بگیره نه اینکه تلاش کنه خودش زود به شهادت برسه!
===
مثلا من هنوز که هنوزه از کار حر در کربلا تعجب میکنم. حر در صبح روز عاشورا درست قبل از شروع جنگ نادم میشه و توبه میکنه. تا اینجا عالی، اما آیا تصمیم درستی هم میگیره. حر چون یکی از فرماندهان سپاه کوفه بود به راحتی میتونست به  افرادی مثل عمربن سعد نزدیک بشه. این فرصت رو داشت که کمی صبر کنه و در لحظات اولیه نبرد عمر رو بکشه، قطعا کشته شدن عمر به عنوان فرمانده توسط یکی دیگر از فرماندهان باعث اختلاف درونی شدید در سپاه کوفه میشد و خیلی بهتر از این بود که حر به عنوان یکی از یاران عادی امام حسین (ع) بیاد و وارد نبرد بشه. به نظرم حر روز عاشورا تصمیم درست را گرفت اما درست ترین تصمیم را نگرفت. حتی حر میتونست اصلا وارد نبرد نشه در سپاه کوفه بمونه و به عنوان یک فرمانده از این موضوع جلوگیری کنه که بعد از اتمام جنگ با اسرا بد رفتاری بشه. به هر حال اینقدری نفوذ داشت که این کار رو بکنه. یا با اینکه حر میدانست چند روزی است آب به روی امام حسین و یارانش بسته شده، میتوانست در موقع پیوستن به یاران امام حسین لااقل مقداری آب با خودش ببرد.

====

چیزی که امروز در کشور میبینم این هست که جای امثال خالد در مدیریت کشور خالی هست.   مدیران یا افراد خوبی هستند که فقط میخوان کار خوبی کرده باشند نه  اینکه تصمیم معقولی گرفته باشند. مثلا برای اینکه کار خوبی کرده باشند یک مرتبه تصمیم میگرند برای گروه هایی سن بازنشستگی را پایین بیاورند این تصمیم در ظاهر خیر خواهانه گرفته میشه تا به گروهی از مردم کمک بشه اما در نهایت باعث ورشکستگی صندوق های بازنشستگی میشه که ضرر هنگفتی داره.
یا مدیران افرادی هستند که فقط میخوان از فرصت مدیریت استفاده کنند و خودشون رو بالا بکشند ( خالد اینطور نبود، جاهایی که لازم بود از خودش هم مایه میگذاشت و مثلا با اسب وارد صحرای اردن میشد در حالیکه خطر مرگش بسیار بالا بود)

===========
به هر حال خالد آدم خوبی نیست اما چیزهای زیادی میشه از سبک فرماندهیش در جنگ ها یاد گرفت. همانطور که نیوتن ادم با اخلاقی نبوده و گاهی کارهای متقلبانه میکرده (مثلا وقتی بین نیوتن و لایب نیتز بر سر کشف حساب دیفرانسیل اختلاف رخ میده، نیوتن که رییس انجمن علوم انگلیس بوده کمیته ای متشکل از دوستانش برای بررسی موضوع تشکیل میده و در نهایت این کمیته رای میده که حساب دیفرانسیل تماما کار نیوتن بوده و لایب نیتر هیچ نقشی نداشته!) اما از نگاهش به دانش فیزیک ما چیزهای زیادی می آموزیم.

همیشه از بد شانس بودن متولدین دهه 60 یعنی سال های 1357 تا 1370 گفته شده. (عمدا یه خورده این دهه رو بزگ تر گرفتم)، ولی بزارید یک کم هم از خوش شانسی هاشون بگم.

متولدین این دهه شاید آخرین دانش آموزان ایرانی بودند که دوره آموزشی جدی و با کیفیتی رو سپری کردند. افراد نسل های بعدی فقط وقت شون در مدرسه تلف شد و عملا خبری از آن آموزش با کیفیت در مدارس نبود. فقط به عنوان یک مثال: زمانیکه من دانش آموز دبیرستانی بودم با اینکه هنوز در کشور خبری از سیستم عامل ویندوز نبود و کامپیوتر ها تحت سیستم عامل داس بودند  و کامپیوتر هم در کشور بسیار کم و گران بود (یکی از اقوام ما سال 75 رشته مهندسی کامپیوتر قبول شد، پدرش یک زمینی را که داشت فروخت تا بتونه برای پسرش کامپیوتر بخره یعنی کامپیوتر اینقدر وسیله گرونی بود). با اون شرایط ولی ما در دبیرستان درس برنامه نویسی داشتیم و امتحان برنامه نویسی را به صورت عملی دادیم (مدرسه مان کامپیوتر نداشت آموزش و پرورش بعضی مدارس در سطح شهر را به کامپیوتر تجهیز کرده بود و درس برنامه نویسی ما در آن مدارس برگزار میشد) و یک دانش اموز رشته ریاضی عملا حتی در سطح دبیرستان تجربه برنامه نویسی داشت. اما بعد از دانش آموزان دهه شصت آموزش مدرسه ای در ایران به طور کامل به قهقرا رفت. معلمین را تحت فشار گذاشتند که الکی به دانش آموزان نمره بدهند و... 

افرادی که بعد از دهه شصتی ها از مدارس و دانشگاه ها فارغ التحصیل شدند اختلاف فاحشی با دهه شصتی ها دارند و به وضوح ضعیف تر هستند.

نسل قبل از دهه شصتی ها یعنی  متولیدن قبل از 1357 افراد توانمندی هستند و آموزش با کیفیتی را هم دیده اند. اما در حال حاضر به دو دلیل عرصه را به دهه شصتی ها واگذار کرده اند. دلیل اول اینکه این افراد سن بالاتری نسبت به دهه شصتی ها دارند و طبیعتا به مرور مقداری از توانمندی هاشان نسبت به دهه شصتی ها کاسته شده  و دلیل دوم اینکه چون در زمانی تحصیل کردند که خبری از کامپیوتر و اینترنت نبوده اغلب مهارت های کامپیوتری کمتری نسبت به دهه شصتی ها دارند.

===

خلاصه این روزها ستاره بی چون چرای عرصه علم و فناوری در ایران دهه شصتی ها هستند و با روندی که در حال طی شدن هست احتمالا برای مدت مدیدی همچنان در صدر خواهند بود. پرچم همیشه بالاست!