برداشت های من از جهان پیرامون

بایگانی
آخرین نظرات

دزد و حکیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۵۰ ق.ظ

این مطلب رو داخل کامنت فردی به نام مقدم در ذیر این مطلب دیدم.

دزدی خانه حکیمی را زد. حکیم آگاه شد و به دنبال دزد دوید، مردم نیز به دنبال حکیم برای یاری کردنش. به دو راهی رسیدند، دزد از یک راه رفت و حکیم از راهی دیگر!! مردمی که به دنبال آنها بودند حکیم را گفتند راه را به خطا رفتی، دزد از راه دیگر گریخت، و  آن راه که تو میروی به گورستان است.
حکیم پاسخ داد: حق با شماست ولی او به هر کجا گریخته باشد روزی به اینجا باز می گردد و من منتظر آن روز می مانم تا او بیاید!!!!  


 

  • عباسی

نظرات  (۳)

سلام استاد شبتون بخیر

چه زمانی نمره ها رو وارد میکنید؟

 

پاسخ:
سلام. احتمالا شنبه یا یکشنبه

سلام خیلی قشنگ بود مرسی

جالبه...

البته این حکایت هم جالب بودش ک مینوسیم:

دزدی از نردبان خانه ای بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسد:خدا کجاست؟
صدای مادرانه ای پاسخ می دهد: خدا در جنگل است، عزیزم.
کودک می پرسید: چه کار می کند؟
مادر می گفت: دارد نردبان می سازد.
دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد.
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد. به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.
پاسخ:
جالب بود.ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی